داستان انگيزشي

اینجا جایی برای گردآوری بهترین و زیباترین داستان های کوتاه آموزنده است

داستان انگيزشي

شيوانا از راهي مي گذشت. پسر جواني را ديد با قيافه اي خاك آلوده و افسرده كه آهسته قدم برمي داشت و گه گاه رو به آسمان مي كرد و آه مي كشيد. شيوانا كنار جوان آمد و از او پرسيد: «غمگين بودن حالت خوبي نيست. چرا اين حالت را برگزيده اي؟» پسر جوان لبخند تلخي زد و گفت: «دلباخته دختري خوب و پسنديده شده ام. او هم به من دل بسته است اما هم پدر من و هم پدر آن دختر از هم زياد خوششان نمي آيد. امروز من دل به دريا زدم و در مقابل پدر خودم و پدر او با صداي بلند فرياد زدم كه يا بايد با ازدواج من با دختر مورد علاقه ام موافقت كنند يا اينكه من خودم را خواهم كشت!» شيوانا لبخندي زد و گفت: «و آنها هم يكصدا گفتند كه با گزينه دوم موافقت كردند و گفتند برو خودت را بكش چون با ازدواج شما دو نفر موافقت نمي كنند!؟ درست است؟» پسر آهي كشيد و گفت: «بله! الآن مانده ام چه كنم. از طرفي زير حرفم نمي توانم بزنم و از طرف ديگر هم مي دانم كه خودكشي گناه است و فايده اي هم ندارد. اشتباه كارم كجا بود!؟» شيوانا دستي بر شانه هاي جوان زد و گفت: «اشتباه تو در جمله اي بود  كه گفتي! وقتي انسان چيزي را از اعماق وجودش مي خواهد ديگر مقابل اين خواسته گزينه جايگزين و انتخاب ديگري مطرح نمي كند. او فقط يك انتخاب را مي خواهد و هرگز هم از اين انتخاب خود كوتاه نمي آيد. تو بايد مي گفتي يا با ازدواج من با اين دختر موافقت كنيد و يا باز هم بايد با اين ازدواج موافق باشيد.» شيوانا اين بار محكم بر شانه جوان كوبيد و گفت: «هميشه در زندگي وقتي چيزي را طلب مي كني ديگر به سراغ «شايد و اگر و اما» نرو. هر وقت كه در خواسته تو ترديدي ايجاد مي شود و تو اين ترديد را با آوردن عبارت «يا اين يا آن» بيان مي كني، مخاطبين تو مي فهمند كه چيزي كه مي خواهي قابل معامله است و اگر برآوردن قسمت اول درخواست تو  سخت و مشكل باشد، بلافاصله به سراغ قسمت دوم آن مي روند و تو هرگز نبايد روي بعضي از خواسته هاي خود امكان معامله فراهم كني! ياد بگير كه روي بعضي از آرزوهايت از عبارت «يا اين يا باز هم اين» استفاده كني. مطمئن باش محبوب تو هم وقتي اين جمله را مي شنيد بيشتر از جمله اي كه گفتي خوشحال و مصمم مي شد.»
تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد