- چهارشنبه ۰۸ اسفند ۹۷ ۰۷:۵۳
- ۰ بازديد
- ۰ نظر
- چهارشنبه ۰۸ اسفند ۹۷ ۰۷:۵۳
- ۰ بازديد
- ۰ نظر
- چهارشنبه ۰۸ اسفند ۹۷ ۰۷:۵۳
- ۰ بازديد
- ۰ نظر
- چهارشنبه ۰۸ اسفند ۹۷ ۰۷:۵۳
- ۰ بازديد
- ۰ نظر
- چهارشنبه ۰۸ اسفند ۹۷ ۰۷:۵۳
- ۰ بازديد
- ۰ نظر
140
پيش ازين، بر رفتگان افسوس ميخوردند خلق
ميخورند افسوس در ايام ما بر ماندگان
141
اين چنين زير و زبر عالم نميماند مدام
مينشاند چرخ هر كس را به جاي خويشتن
142
درين دو هفته كه ابر بهار در گذرست
تو نيز دامن اميد چون صدف واكن
143
به خاكمال حوادث بساز زير فلك
به آسيا نتوان گفت گرد كمتر كن
144
انديشه از شكست ندارم، كه همچو موج
افزوده ميشود ز شكستن سپاه من
145
گردون سفله لقمهٔ روزي حساب كرد
هر گريهاي كه گشت گره در گلوي من
146
هر تمنايي كه پختم زير گردون، خام شد
زين تنور سرد هيهات است نان آيد برون
147
هر كه داند كه خبرها همه در بيخبري است
هرگز از گوشهٔ ميخانه نيايد بيرون
148
دليل راحت ملك عدم همين كافي است
كه طفل گريه كنان آيد از عدم بيرون
148
كسي كه مينهد از حد خود قدم بيرون
كبوتري است كه ميآيد از حرم بيرون
149
از چراغي ميتوان افروخت چندين شمع را
دولتي چون رو دهد، از دوستان غافل مشو
150
از جهان آب و گل بگذر سبك چون گردباد
چون ره خوابيده، بار خاطر صحرا مشو
151
در كهنسالي ز مرگ ناگهان غافل مشو
برگ چون شد زرد، از باد خزان غافل مشو
152
سوگند ميدهم به سر زلف خود ترا
كز من اگر شكسته تري يافتي بگو
153
دلگير نيست از تن، جانهاي زنگ بسته
كنج قفس بهشت است، بر مرغ پرشكسته
154
خوشا رهنوردي كه چون صبح صادق
نفس راست چون كرد، گردد روانه
155
كيستم من، مشت خار در محيط افتادهاي
دل به دريا كردهاي، كشتي به طوفان دادهاي
156
با جگر خوردن قناعت كن كه اين مهمانسرا
جز غم روزي ندارد روزي آمادهاي
157
بر روي هم هر آنچه گذاري و بال توست
جز دست اختيار كه بر هم نهادهاي
158
در پلهٔ غرور تو دل گر چه بي بهاست
ارزان مده ز دست، كه يوسف خريدهاي
159
در شكست ماست حكمتها، كه چون كشتي شكست
غرقهاي را دستگيري ميكند هر پارهاي
160
مرا از زندگاني سير كرد از لقمهٔ اول
طعام اين خسيسان آب شمشيرست پنداري
162
چنان از موج رحمت شد زمين و آسمان خالي
كه درياي سراب و ابر تصويرست پنداري
163
نخل اميد تو آن روز شود صاحب برگ
كه سبكباري خود را به خزان نگذاري
164
عمر چون قافله ريگ روان در گذرست
تا بنا بر سر اين ريگ روان نگذاري
165
ز حرف حق درين ايام باطل بوي خون آيد
عروج دار دارد نشاهٔ صهباي منصوري
166
چشم بيداري است هر كوكب درين وحشت سرا
در ميان اينقدر بيدار، چون خوابد كسي؟
167
عمر با صد ساله الفت بيوفايي كردورفت
از كه ديگر در جهان چشم وفا دارد كسي؟
168
همچو بوي گل كه در آغوش گل از گل جداست
هم برون از عالمي، هم در كنار عالمي
169
پيش و پس اوراق خزان نيم نفس نيست
خوشدل چه به عمر خود و مرگ دگراني؟
170
زمين، سراي مصيبت بود، تو ميخواهي
كه مشت خاكي ازين خاكدان به سر نكني؟
171
زير سپهر، خواب فراغت چه ميكني؟
در خانهٔ شكسته اقامت چه ميكني؟
172
تعمير خانهاي كه بود در گذار سيل
اي خانمان خراب، براي چه ميكني؟
.
.
.
گردآوري:ابوالقاسم كريمي (فرزندزمين)
شنبه 29 دي 1397
- چهارشنبه ۰۸ اسفند ۹۷ ۰۷:۵۳
- ۰ بازديد
- ۰ نظر
http://cdn.persiangig.com/preview/V8tUILpOQD/گردآوري_بهترين_ابياتي_كه_خوانده_ا2
- چهارشنبه ۰۸ اسفند ۹۷ ۰۷:۵۳
- ۰ بازديد
- ۰ نظر
- چهارشنبه ۰۸ اسفند ۹۷ ۰۷:۵۳
- ۰ بازديد
- ۰ نظر
- چهارشنبه ۰۸ اسفند ۹۷ ۰۷:۵۳
- ۰ بازديد
- ۰ نظر
- چهارشنبه ۰۸ اسفند ۹۷ ۰۷:۵۳
- ۰ بازديد
- ۰ نظر