ابوالقاسم كريمي

اینجا جایی برای گردآوری بهترین و زیباترین داستان های کوتاه آموزنده است

گرد آوري ابيات ناب از اشعار حافظ/ابوالقاسم كريمي

.
.
.
گردآوري و تايپ:ابوالقاسم كريمي(فرزند زمين)
1397
.
.

 


.

.
بخش اول
.
.
1
حديث از مطرب و مي گو و راز دهر، كمتر جو
كه كس نگشود و نگشايد به حكمت اين معما را
2
به خُلق و لطف توان كرد صيد اهل نظر
به بند و دام نگيرند مرغ دانا را
3
آسايش دو گيتي تفسير اين دو حرف است
با دوستان مروت با دشمان مدارا
4
در كوي نيك نامي ما را گذر ندادند
گر تو نمي پسندي ، تغيير كن قضا را
5
يار مردان خدا باش كه در كشتي نوح
هست خاكي كه به آبي نخرد توفان را
6
برو از خانه ي گردون به دَر و نان مَطلب
كآن سيه كاسه در آخر بكشد مهمان را
7
حافظا مي خور و رندي كن و خوش باش ولي
دام تزوير مكن چون دگران قرآن را
8
هرگز نميرد آنكه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جريده ي عالم دوام ما
9
عزم ديدار تو دارد جان بر لب آمده
باز گردد يا برآيد چيست فرمان شما
10
نبود نقش دو عالم كه رنگ الفت بود
زمانه طرح محبت نه اين زمان انداخت
11
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فكر معقول بفرما گل بي خار كجاست
12
باده نوشي كه در او روي و ريايي نَبُوَد
بهتر از زهد فروشي كه در او روي رياست
13
ما نه ياران رياييم و حريفان نفاق
آن كه او عالم سِر است بدين حال گواست
فرض ايزد بگذاريم و به كس بد نكنيم
وآنچه گويند روا نيست نگوييم رواست
14
چه شود گر من و تو چند قدح باده خوريم
باده از خون رَزان است نه از خون شماست
15
چو بشنوي سخن اهل دل مگو كه خطاست
سخن شناس نه اي جان من، خطا اينجاست
16
من همان دم كه وضو ساختم از چشمه ي عشق
چار تكبير زدم يكسره بر هر چه كه هست
17
كمر كوه كم است از كمر مور اينجا
نا اميد از در رحمت مشو اي باده پرست
18
مقام عيش ميسر نميشود بي رنج
بلي به حكم بلا بسته اند عهد اَلست
19
به هست و نيست مَرنجان ضمير و خوش مي باش 
كه نيستي است سرانجام هر كمال كه هست
20
آنچه او ريخت به پيمانه ي ما نوشيديم
اگر از خَمر بهشت است وگر باده ي مست
21
بكن معامله وين دل شكسته بخر
كه با شكستگي ارزد به صد هزار درست
22
بيدار شو اي ديده كه ايمن نتوان بود
زين سيل دمادم كه در اين منزل خواب است
23
سبز است در و دشت بيا تا نگذاريم
دست از سر آبي كه جهان جمله سراب است
24
حافظ هر آنكه عشق نورزيد و وصل خواست
احرام طَوف ِ كعبه ي دل بي وضو ببست
25
مرا به بندِ تو دوران چرخ راضي كرد
ولي چه سود؟؟ كه سر رشته در رضاي تو بست
26
ارباب حاجتيم و زبان سوال نيست
در حضرت كريم تمنا چه حاجت است
27
بيا كه قصر امل سخت سست بنياد است
بيار باده كه بنياد عمر بر باد است
28
غلام همت آنم كه زير چرخ كبود
ز هر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است
29
مجو درستي عهد از جهان سست نهاد
كه اين عجوزه عروس هزار داماد است
30
نشان عهد و و وفا نيست در تبسم گل
بنال بلبل بي دل كه جاي فرياد است
.
.
بخش دوم
.
.
1
ما آبروي فقر و قناعت نميبريم
با پادشه بگو كه روزي مقدر است
2
يك قصه بيش نيست غم عشق وين عجب
كز هر زبان كه ميشنوم نامكرر است
3
حافظا ترك جهان گفتن طريق خوش دلي ست
تا نپنداري كه احوال جهان داران خوش است
4
فقيه مُدرس دي مست بود و فتوا داد
كه مي حرام ولي به ز مال اوقاف است
5
در اين زمانه رفيقي كه خالي از خلل است
صراحي مي ناب و سفينه ي غزل است
6
نه من ز بي عملي در جهان ملولم و بس
ملالت علما هم ز علم بي عمل است
7
به چشم عقل در اين رهگذار پرآشوب
جهان و كار جهان بي ثبات و بي محل است
8
وراي طلاعت ديوانگان ز ما مطلب
كه شيخ مذهب ما عاقلي گنه دانست
9
چگونه شاد شود اندرون غمگينم
به اختيار؟؟؟ كه از اختيار بيرون است
10
اگر چه دوست به چيزي نميخرد ما را
به عالمي نفروشيم مويي از سر دوست
11
زلف او دام است و خالش دانه ي آن دام و من
بر اميد دانه اي افتاده ام در دام دوست
12
پيوند عمر بسته به مويي ست هشدار
غمخوار خويش باش غم روزگار چيست
13
سهو و خطاي بنده چو گيرند اعتبار
معناي عفو و رحمت آموزگار چيست
14
قلندران حقيقت به نيم جو نخرند
قباي اطلس آن كس كه از هنر عاريست
15
در صومعه ي زاهد و در خلوت صوفي
جز گوشه ي ابروي تو محراب دعا نيست
16
در طريقت هر چه پيش سالك آيد خير اوست
در صراط مستقيم اي دل كسي گمراه نيست
17
چيست اين سقف بلند ساده ي بسيار نقش؟؟
زين معما هيچ دانا در جهان آگاه نيست
18
اين چه استغناست يارب وين چه قادرحكمت است
كاين همه زخم نهان هست و مجال آه نيست
19
بر درِ ميخانه رفتن كار يك رنگان بُود
خود فروشان را به كوي مي فروشان راه نيست
20
بنده ي پير خراباتم كه لطفش دايم است
ورنه لطف شيخ و زاهد گاه هست و گاه نيست
21
هر گه كه دل به عشق دهي خوش دمي بُود
در كار خير حاجت هيچ استخاره نيست
22
فرصت شمر طريقه ي رندي كه اين طريق
چون راه گنج بر همه كس آشكاره نيست
23
دولت آن است كه بي خون ِ دل آيد به كنار
ورنه با سعي و عمل باغِ جنان اين همه نيست
24
پنج روزي كه در اين مرحله مهلت داري
خوش بياساي زماني، كه زمان اين همه نيست
25
بر لب بحر فنا منتظريم اي ساقي
فرصتي دان كه ز لب تا به دهان اين همه نيست
26
مباش در پي آزار و هر چه خواهي كن
كه در شريعت ما غير از اين گناهي نيست
27
به مي عمارت دل كن كه اين جهان خراب
بر آن سر است كه از خاك ما بسازد خشت
28
عيب رندان مكن اي زاهد پاكيزه سرشت
كه گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
29
من اگر نيكم اگر بد تو برو خود را باش
هر كسي آن دِرَوَد عاقبت كار كه كشت
30
نا اميدم مكن از سابقه ي لطف ازل
توپس پرده چه داني كه چه خوب است وچه زشت
.
.
بخش سوم
.
.
1
در طريقت رنجش خاطر نباشد مِي بيار
هر كدورت را كه بيني چون صفايي رفت رفت
2
از پاي فتاديم چو آمد غم ِ هجران
در درد بمُرديم چو از دست دوا رفت
3
دل گفت وصالش به دعا باز توان يافت
عمري است كه عمرم همه در كار دعا رفت
4
از سخن چينان ملالت ها پديد آمد ولي
گر ميان هم نشينان ناسزايي رفت رفت
5
مستم كن آنچنان كه ندانم ز بي خودي
در عرصه ي خيال ، كه آمد كدام رفت
6
زين قصه هفت گنبد ِ افلاك پر صداست
كوته نظر بين كه سخن مختصر گرفت
7
مي خور كه هر كه آخرِ كار جهان بديد
از غم ، سَبك برآمد و رَطل گران گرفت
8
شنيده ام سخن خوش كه پير كنعان گفت
فراق يار نه آن ميكند كه بِتوان گفت
9
حديث هوُل قيامت كه گفت واعظ شهر
كنايتي است كه از روزگار هجران گفت
10
غم كهن به مي سالخورده دفع كنيد
كه تخم خوش دلي اين است ، پير دهقان گفت
11
گره به باد مزن گرچه بر مراد رَوَد
كه اين سخن به مَثَل باد با سليمان گفت
12
امروز كه در دست توام مرحمتي كن
فردا كه شَوَم خاك چه سود اشك ندامت
13
حاشا كه من از جَور و جفاي تو بنالم
بيداد لطيفان همه ، لطف است و كرامت
14
اي غايب از نظر كه شدي هم نشين دل
مي گويمت دعا و ثنا مي فرستمت
15
بي مزد بود و منت هر خدمتي كه كردم
يارب مباد كس را مخدومِ بي عنايت
16
در اين شب سياهم گم گشت راه مقصود
از گوشه اي برون آي اي كوكب هدايت
17
از هر طرف كه رفتم جز وحشتم نيفزود
زنهار از اين بيابان وين راه بي نهايت
18
دي پير ميِ فروش كه ذكرش به خير باد
گفتا شراب نوش و غم دل ببر ز ياد
گفتم به باد مي دهَدَم باده نام و ننگ
گفتا قبول كن سخن و هرچه بادا باد
سود و زيان و مايه چو خواهد شدن ز دست
از بهر اين معامله غمگين مباش و شاد
19
ز انقلاب زمانه عجب مدار كه چرخ
از اين فسانه هزاران هزار دارد ياد
20
قَدَح به شرط ادب گير زآن كه تركيبش
ز كاسه ي سرِ جمشيد و بهمن است و قباد
21
گرچه ياران فارغ اند از ياد من
از من ايشان را هزاران ياد باد
22
پير ما گفت خطا بر قلم صُنع نرفت
آفرين بر نظر پاك خطا پوشش باد
23
تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد
وجود نازكت آزرده ي گزند مباد
سلامت آفاق در سلامت توست
به هيچ عارضه شخصِ تو دردمند مباد
24
دير است كه دلدار سلامي نفرستاد
ننوشت سلامي و كلامي نفرستاد
صد نامه فرستادم و آن شاه سواران
پيكي ندوانيد و سلامي نفرستاد
25
خوش عروسي است جهان از ره صورت ليكن
هر كه پيوست بدو عمرِ خودش كاوين داد
26
درخت دوستي بنشان كه كام دل به بار آرد
نهال دشمني بر كن ، كه رنج بي شمار آرد
27
نه هر درخت تحمل كند جفاي خزان
غلام همت سروم كه اين قدم دارد
28
چو عاشق مي شدم، گفتم كه بردم گوهر مقصود
ندانستم كه اين دريا چه موج خون فشان دارد
29
چو بر روي زمين باش توانايي غنيمت دان
كه دوران ناتواني ها بسي زير زمين دارد
30
دلا معاش چنان كن كه گر بلغزد پاي
فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد
31
سر و زر و دل و جانم فداي آن ياري
كه حق صحبتِ مهر و وفا نگه دارد
.
.بخش چهارم
.
.
1
با خرابات نشينان ز كرامات مَلاف
هر سخن ، وقتي و هر نكته مكاني دارد
2
اي دل طريق رندي از محتسب بياموز
مست است و در حقِ او كس اين گمان ندارد
3
غلام همت آن نازنينم
كه كار خير بي روي و ريا كرد
4
ثواب روزه و حج قبول آن كس برد
كه خاك ميكده ي عشق را زيارت كرد
5
مشكل عشق نه در حوصله ي دانش ماست
حل ِ اين نكته بدين فكر خطا نتوان كرد
6
من چه گويم كه تو را نازكي طبع لطيف
تا به حدي است كه آهسته دعا نتوان كرد
7
ديگران قرعه ي قسمت همه بر عيش زدند
دل غم ديده ي ما بود كه هم بر غم زد
8
ياري اندر كس نمي بينم ياران را چه شد
دوستي كي آخرِ آمد؟؟دوستداران را چه شد
9
شهر ِ ياران بود و خاك مهربانان،اين ديار
مهرباني كي سرآمد؟ شهرياران را چه شد؟
10
هزار نكته ي باريك تر ز مو اينجاست
نه هر كه سر بتراشد قلندري داند
11
از صداي سخن عشق نديدم خوش تر
يادگاري كه در اين گنبد ِ دوار بماند
12
سرود مجلس جمشيد گفته اند اين بود
كه جام باده بياور كه جم نخواهد ماند
13
رسيد مژده كه ايام غم نخواهد ماند
چنان نماند و چنين نيز هم نخواهد ماند
14
عيب مي جمله چو گفتي هنرش نيز بگوي
نفيِ حكمت مكن از بهر دل عامي چند
15
در كارخانه اي كه رهِ عقل و فضل نيست
فهم ضعيف راي فضولي چرا كند؟
16
عاقلان نقطه ي پرگار وجودند ولي
عشق داند كه در اين دايره سرگردانند
17
مي خور كه صد گناه ز اغيار در حجاب
بهتر ز طاعتي كه به روي و ريا كنند
18
واعظان كاين جلوه در محراب و منبر ميكنند
چون به خلوت مي روند، آن كار ديگر ميكنند
مشكلي دارم ز دانشمند مجلس باز پرس
توبه فرمايان چرا خود توبه كمتر ميكنند
گوييا باور نميدارند روز داوري
كاين همه قلب و دَغل در كار داور ميكنند
يارب اين نو دولتان را با خر خودشان نشان
كاين همه ناز از غلامِ تُرك و اَستر ميكنند
19
مي خور كه شيخ و حافظ و مفتي و محتسب
چون نيك بنگري،همه تزوير ميكنند
20
به هوش باش كه هنگام باد استغنا
هزار خرمن طاعت به نيم جو نخرند
21
غلام همت دردي كشان يكرنگم
نه آن گروه كه ازرق لباس و دل سيهند
22
في الجمله اعتماد مكن بر ثبات دهر
كاين كارخانه اي است كه تغيير ميكند
23
در ميخانه ببستند خدايا مپسند
كه درِ خانه ي تزوير و ريا بگشاند
24
چون طهارت نبود كعبه و بتخانه يكيست
نبود خير در آن خانه كه عصمت نبود
25
اوقات خوش آن بود كه باد دوست به سر شد
باقي همه بي حاصلي و بي خبري بود
26
نيك نامي خواهي ، اي دل با بدان صحبت مدار
خود پسندي جان من برهان ناداني بُود
27
از ره مرو به عشوه ي دنيا كه اين عجوز
مكاره مي نشيند و محتاله مي رود
28
گويند سنگ لعل شود در مقام صبز
آري ، شود وليكن به خون جگر شود
29
رندي آموز و كرم كن ، كه نه چندان هنر است
حيواني كه ننوشد مي و انسان نشود
30
گوهر پاك ببايد كه شود قابل فيض
ورنه هر سنگ و گِلي لولو و مرجان نشود
31
عشق مي ورزم و اميد كه اين فن شريف
چون هنرهاي دگر موجب حِرمان نشود
.
.
بخش پنجم
.
.
1
جميله اي است عروس جهان ولي هُش دار
كه اين مخدره در عقد كس نمي آيد
2
مكن ز غصه شكايت كه در طريق طلب
به راحتي نرسيد آن كه زحمتي نكشيد
3
سر خدا كه عارف سالك به كس نگفت
در حيرتم كه باده فروش از كجا شنيد
4
پند حكيم محض صواب است و عين خير
فرخنده آن كسي كه به صمع رضا شنيد
حافظ وظيفه ي تو دعا گفتن است و بس
در بند آن مباش كه نشنيد يا شنيد
5
ميان عاشق و معشوق فرق بسيار است
چو يار ناز نمايد،شما نياز كنيد
6
هر آن كسي كه در اين حلقه نيست زنده به عشق
بر آن نمرده به فتواي من نماز كنيد
7
ز آنجا كه پرده پوشي عفو كريم توست
بر قلب ما ببخش كه نقدي است كم عيار
8
سعي نابرده در اين راه به جايي نرسي
مزد اگر مي طلبي طاعت استاد ببر
9
مي خور به بانگ چنگ و مخور غصه ور كسي
گويد تو را كه باده مخور گو هوالغفور
10
پياله بر كفنم بند تا سحرگه حشر
به مي ز دل ببرم هول روز رستاخيز
11
ميان عاشق و معشوق هيچ حايل نيست
تو خود حجاب خودي حافظ از ميان برخيز
12
بنشين بر لب جوي و گذر عمر ببين
كاين اشارت ز جهان گذران ما را بس
13
فلك به مردم نادان دهد زمام مراد
تو اهل دانش و فضلي همين گناهت بس
14
دل ربايي همه آن نيست كه عاشق بكشد
خواجه آن است كه باشد غم خدمتكارش
15
دلا دلالت خيرت كنم به راه نجات
مكن به فسق مُباهات و زهد هم مفروش
16
لطف خدا بيشتر از جرم ماست
نكته ي سر بسته چه داني خموش
17
بر بساط نكته دانان خود فروشي شرط نيست
يا سخن دانسته گو اي مرد عاقل يا خموش
18
خواهي كه سخت و سست جهان بر تو بگذرد
بگذر ز عهد سسست و سخن هاي سخت خويش
19
جهان و كار جهان جمله هيچ بر هيچ است
هزار بار من اين نكته كرده ام تحقيق
20
هر چند غرق بحر گناهم ز شش جهت
تا آشناي عشق شدم اهل رحمتم
21
فاش ميگويم و از گفته ي خود دلشادم
بنده ي عشقم و از هر دو جهان آزادم
22
من مَلَك بودم و فردوس برين جايم بود
آدم آورد در اين دير خراب آبادم
23
من از بازوي خود دارم بسي شكر
كه زور مردم آزاري ندارم
24
پدرم روضه ي رضوان به دو گندم بفروخت
من چرا مُلك جهان را به جُوي نفروشم
25
از قيل و قال مدرسه حالي دلم گرفت
يك چند نيز خدمت معشوق و مي كنم
26
ما ز ياران چشم ياري داشتيم
خود غلط بود آنچه مي پنداشتيم
27
ما نگوييم بد و ميل به ناحق نكنيم
جامه ي كس , سيه و دلق خود ارزق نكنيم
28
عيب درويش و توانگر به كم و بيش بد است
كار بد مصلحت آن است كه مُطلق نكنيم
29
آسمان كشتي ارباب هنر مي شكند
تكيه آن به كه بر اين بحر معلق نكنيم
30
گر بدي گفت حسودي و رفيقي رنجيد
گو تو خوش باش كه ما گوش به احمق نكنيم
31
سرم خوش است و به بانگ بلند ميگويم
كه من نسيم حيات از پياله مي جويم
.
.
.بخش ششم
.
.
1
بر جهان تكيه مكن ور قدحي مي داري
شادي زُهره جبينان خور و نازك بدنان
2
پير پيمانه كش من كه روانش خوش باد
گفت پرهيز كن از صحبت پيمان شكنان
3
دامن دوست به دست آر و ز دشمن بُگسِل
مرد يزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان
4
منم كه شهره ي شهرم به عشق ورزيدن
منم كه ديده نيالوده ام به بد ديدن
5
وفا كنيم و ملامت كشيم و خوش باشيم
كه در طريقت ما كافري است رنجيدن
6
كار صواب باده پرستي است حافظا
برخيز و عزم جَزم به كار صواب كن
7
وصال او ز عمر جاوندان به
خداوندا مرا آن ده كه آن به
8
بر مِهر چرخ و شيوه ي او اعتماد نيست
اي واي بر كسي كه شد ايمن ز مكر وي
9
در آستان جانان از آسمان مينديش
كز اوج سربلندي افتي به خاك پستي
10
در مذهب طريقت خامي , نشان كفر است
آري طريق دولت , چالاكي است و چستي
11
اي مگس حضرت سيمرغ نه جولانگه توست
عِرضِ خود مي بري و زحمت ما مي داري
12
در كوي عشق شوكت شاهي نمي خرند
اقرار بندگي كن و اظهار چاكري
13
ساقي به مژدگاني عيش از درم درآي
تا يك دم از دلم غم دنيا به در بري
14
در شاهراه جاه و بزرگي خطر بسي است
آن به كزين گريوه سبك بار بگذري
15
يك حرف صوفيانه بگويم اجازت است
اي نور ديده صلح به از جنگ و داوري
16
چو گل گر خُرده اي داري خدا را صرف عشرت كن
كه قارون را غلط ها داد سوداي زراندوزي
17
سخن در پرده ميگويم چو گل از غنچه بيرون آي
كه بيش از پنج روزي نيست حُكم مير نوروزي
18
من نگويم كه كنون با كه بشين و چه بنوش
كه تو خود داني اگر زيرك و عاقل باشي
19
اهل كام و ناز را در كوي رندي راه نيست
رهرُوي بايد جهان سوزي نه خامي بي غمي
20
آدمي در عالم خاكي نمي آيد به دست
عالمي ديگر ببايد ساخت وَز نو آدمي
21
حديث چون و چرا دردسر دهد اي دل
پياله گير و بياسا ز عمر خويش و دَمي
22
هواخواه توام جانا و مي دانم كه مي داني
كه هم ناديده مي بيني و هم ننوشته مي خواني
23
بيا كه رونق اين كارخانه كم نشود
به زهدِ همچو تويي يا به فسقِ همچو مني
24
تكيه بر جاي بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگي همه آماده كني
25
سفله طبع است جهان بر كرمش تكيه مكن
اي جهان ديده ثبات قدم از سفله مجوي
26
در مكتب حقايق پيش اديب عشق
هان اي پسر بكوش كه روزي پدر شوي
27
دست از مس وجود چو مردان ره بشوي
تا كيمياي عشق بيابي و زر شوي
28
اين حديثم چه خوش آمد كه سحرگه مي گفت
بر در ميكده اي با دف و ني ترسايي
گر مسلماني از اين است كه حافظ دارد
آه اگر از پس امروز بُود فردايي
29
سلامي چو بوي خوش آشنايي
بدان مردمِ ديده ي روشنايي
30
اي پادشه خوبان داد از غم تنهايي
دل , بي تو به جان آمد وقت است كه بازآيي
31
در دايره ي قسمت ما نقطه ي تسليميم
لطف آنچه تو انديشي حكم آنچه تو فرمايي


(((پايان))))


گرد آوري بهترين اشعار و ابياتي كه خوانده ام/بخش سوم/صائب تبريزي3

.
.
.
.
64
سر به هم آورده ديدم برگ‌هاي غنچه را

اجتماع دوستان يكدلم آمد به ياد
65
دل ز همدردان شود از گريه خالي زودتر

وقت شمعي خوش كه پا در حلقه ماتم نهاد
66
ز شرم او نگاهم دست و پا گم كرد چون طفلي

كه چشمش وقت گل چيدن به چشم باغبان افتد
67
دليل راحت ملك عدم همين كافي است

كه هر كه رفت به آن راه، برنمي‌گردد
68
نمي‌گردد به خاطر هيچ كس را فكر برگشتن

چه خاك دلنشين است اين كه صحراي عدم دارد
69
بزرگ اوست كه بر خاك همچو سايهٔ ابر

چنان رود كه دل مور را نيازارد
70
اي كارساز خلق به فرياد من برس

زان پيشتر كه كار من از كار بگذرد
71
دولت سنگدلان زود بسر مي‌آيد

سيل از سينه كهسار به سرعت گذرد
72
تار و پود عالم امكان به هم پيوسته است

عالمي را شاد كرد آن كس كه يك دل شاد كرد
73
مصيبت دگرست اين كه مرده دل را

چو مرده تن خاكي به گور نتوان كرد
74
درين دو هفته كه ما برقرار خود بوديم

هزار دولت ناپايدار رفت به گرد
75
من كه روزي از دل خود مي‌خورم در آتشم

واي بر آنكس كه نعمتهاي الوان مي‌خورد
76
اي كه چون غنچه به شيرازهٔ خود مي‌بالي

باش تا سلسله جنبان خزان برخيزد
77
گر از عرش افتد كس، اميد زيستن دارد

كسي كز طاق دل افتاد از جا برنمي‌خيزد
78
قسمت اين بود كه از دفتر پرواز بلند

به من خسته بجز چشم پريدن نرسد
79
تيره روزان جهان را به چراغي درياب

تا پس از مرگ ترا شمع مزاري باشد
80
شكست شيشهٔ دل را مگو صدايي نيست

كه اين صدا به قيامت بلند خواهد شد
81
از جواني نيست غير از آه حسرت در دلم

نقش پايي چند ازان طاوس زرين بال ماند
82
از پشيماني سخن در عهد پيري مي‌زنم

لب به دندان مي‌گزم اكنون كه دندانم نماند
83
ز رفتن دگران خوشدلي، ازين غافل

كه موجها همه با يكديگر هم آغوشند
84
قامت خم , مانع عمر سبك رفتار نيست

سيل از رفتن نمي‌ماند اگر پل بشكند
85
تار و پود موج اين دريا به هم پيوسته است

مي‌زند بر هم جهان را، هر كه يك دل بشكند
86
غافلي از حال دل، ترسم كه اين ويرانه را

ديگران بي صاحب انگارند و تعميرش كنند
87
بريز بار تعلق كه شاخه‌هاي درخت

نمي‌شوند سبكبار تا ثمر ندهند
88
چون صبح، زير خيمهٔ دلگير آسمان

روشندلان به يك دو نفس پير مي‌شوند
89
عمر مردم همه در پردهٔ حيراني رفت

عالم خاك كم از عالم تصوير نبود
90
شيوه عاجز كشي از خسروان زيبنده نيست

بي تكلف، حيلهٔ پرويز نامردانه بود
91
گر گلوگير نمي‌شد غم نان مردم را

همه روي زمين يك لب خندان مي‌بود
92
سراب، تشنه‌لبان را كند بيابان مرگ

خوشا دلي كه به دنبال آرزو نرود
93
در طريق عشق، خار از پا كشيدن مشكل است

ريشه در دل مي‌كند خاري كه در پا مي‌رود
94
هيچ كس عقده‌اي از كار جهان باز نكرد

هر كه آمد گرهي چند برين كار افزود
95
به داد من برس اي عشق، بيش ازين مپسند

كه زندگاني من صرف خورد و خواب شود
96
سيل دريا ديده هرگز بر نمي‌گردد به جوي

نيست ممكن هر كه مجنون شد دگر عاقل شود
97
بوسه هر چند كه در كيش محبت كفرست
كيست لبهاي ترا بيندو طامع نشود
اين لب بوسه فريبي كه ترا داده خدا
ترسم آيينه به ديدن ز تو قانع نشود
98
به هيچ جا نرسد هر كه همتش پست است

پر شكسته خس و خار آشيانه شود
99
چندان كه در كتاب جهان مي‌كنم نظر
يك حرف بيش نيست كه تكرار مي‌شود
دور نشاط زود به انجام مي‌رسد
مي چون دو سال عمر كند، پير مي‌شود
100
روزي كه برف سرخ ببارد ز آسمان

بخت سياه اهل هنر سبز مي‌شود

_خيلي زيبا_
101
نتوان به آه , لشكر غم را شكست داد

اين ابر از نسيم پريشان نمي‌شود
102
رتبهٔ زمزمهٔ عشق ندارد زاهد

بگذاريد كه آوازه جنت شنود
103
مرا ز روز قيامت غمي كه هست اين است

كه روي مردم عالم دو بار بايد ديد
104
از قيد فلك بر زده دامن بگريزيد
چون برق، ازين سوخته خرمن بگريزيد
ماتمكدهٔ خاك ،سزاوار وطن نيست
چون سيل، ازين دشت به شيون بگريزيد
105
ميدان تيغ بازي برق است روزگار

بيچاره دانه‌اي كه سر از خاك بركشيد
106
زندگي با هوشياري زير گردون مشكل است

تا نگردي مست، اين بار گران نتوان كشيد
.
.
.
.
گردآوري:ابوالقاسم كريمي(فرزندزمين)
سه شنبه 25 دي 1397


يك جمله ي كوتاه

نا آگاهي , دشمن دانش و انديشه ريشه ي شرارت ها ,سر چشمه ي رنج ها و دردناك ترين بيماري انسان هاست

 

 

فرزندزمين

27دي97


اينفوگرافيك | نگاهي به چالش‌هاي زيست‌محيطي ايران

در حال حاضر مهمترين چالش‌هاي زيست‌محيطي در ايران، آلودگي هوا، كمبود و آلودگي منابع آب، تغيير اقليم، پسماند، آلودگي مواد غذايي و حمل‌ونقل، سروصدا، آلودگي‌هاي نفتي، جنگل‌زدايي، فرسايش خاك و انقراض زيستي است. داده‌هاي اين اينفوگرافي كه در مورد مهمترين چالش‌هاي زيست‌محيطي ايران تهيه شده، از سوي رئيس مركز تحقيقات كيفيت آب پژوهشكده محيط زيست دانشگاه علوم پزشكي ايران بيان شده است.


قانون حفاظت و بهسازي محيط زيست ( مصوبه 28/ 3 / 1353 و اصلاحيه 24/ 8 / 1371

ماده1-حفاظت‌ و بهبود و بهسازي‌ محيط ‌زيست‌ و پيشگيري‌ و ممانعت‌ از هر نوع‌آلودگي‌ و هر اقدام‌ مخربي‌ كه‌ موجب‌ برهم‌ خوردن‌ تعادل‌ و تناسب‌ محيط ‌زيست‌ مي‌شود، همچنين‌ كليه‌ امور مربوط‌ به‌ جانوران‌ وحشي‌ و آبزيان‌ آبهاي‌ داخلي‌ از وظائف‌ سازمان‌ حفاظت‌ محيط‌زيست‌ است‌.
سازمان‌ حفاظت‌ محيط ‌زيست‌ كهدر اين‌ قانون‌ سازمان‌ ناميده‌ مي‌شود وابسته‌ به‌ رياست‌ جمهوري‌ و داراي‌ شخصيت‌ حقوقي‌ و استقلال‌ مالي‌ است‌ و زير نظر شورايعالي‌ حفاظت‌ محيط‌زيست‌ انجام‌ وظيفه‌ مي‌كند.
تبصره‌ـ شركت‌ سهامي‌ شيلات‌ ايران‌ و شركت‌ سهامي‌ شيلات‌ جنوب‌ به‌ موجب‌ قوانين‌ و مقررات‌ مربوط‌ به‌ خود عمل‌ خواهند كرد.
ماده‌ 2ـ رياست‌ شورايعالي‌ حفاظت‌ محيط ‌زيست‌ با رئيس‌ جمهور است‌ و اعضاي‌ آن‌ عبارتند از:
وزراي‌ كشاورزي‌، كشور، صنايع‌، مسكن‌ و شهرسازي‌، جهادسازندگي‌، بهداشت‌، درمان‌ و آموزش‌ پزشكي‌، رئيس‌ سازمان‌ برنامه‌ و بودجه‌ ورئيس‌ سازمان‌ حفاظت‌ محيط ‌زيست‌ و چهارنفر از اشخاص‌ يا مقامات‌ ذيصلاح‌ كه‌ بنا به‌ پيشنهاد رئيس‌ سازمان‌ حفاظت‌ محيط ‌زيست‌ و تصويب‌ رئيس‌جمهور براي‌ مدت‌ سه‌ سال‌ منصوب‌ مي‌شوند
تبصره‌: در موارد لزوم‌ بر حسب‌ مورد به‌ پيشنهاد رئيس‌ سازمان‌ حفاظت‌ محيط‌زيست‌ و تصويب‌ رئيس‌ جمهور از ساير وزرا براي‌ حضور در جلسات‌ شورايعالي‌ دعوت‌ بعمل‌ مي‌آيد. وزرائي‌ كه‌ بدين‌ نحو به‌ جلسات‌ دعوت‌ مي‌شوند در تصميم‌گيري‌ شورا حق‌ رأي‌ دارند.
ماده3ـ شورايعالي‌ حفاظت‌ محيط‌زيست‌ علاوه‌ بر وظائف‌ و اختياراتي‌ كه‌ در قانون‌ شكار و صيد براي‌ شورايعالي‌ شكارباني‌ و نظارت‌ بر صيد مقرر بوده‌ داراي‌ وظائف‌ و اختيارات‌ زير است‌:
الف‌ـ تعيين‌ مناطقي‌ تحت‌ عنوان‌ پارك‌ ملي‌ـ آثار طبيعي‌ ملي‌ـ پناهگاه‌ حيات‌ وحش‌ـ منطقه‌ حفاظت‌ شده‌ و تصويب‌ حدود دقيق اين‌ مناطق‌ با رعايت‌ نكات‌ زير:
1- مفاد ماده‌ 27 قانون‌ شكار و صيد مصوب‌ خرداد ماه‌ 1346 همچنين‌ قوانين‌ و مقررات‌ مربوط‌ به‌ سازمان‌ جنگلها و مراتع‌
2- كسب‌ موافقت‌ وزير جهاد كشاورزي و منابع طبيعيدر مورد مناطقي‌ كه‌ با اجازه‌ يا توسط‌ سازمان‌ جنگلها و مراتع‌ كشور در آنها طرح‌ جنگلداري‌ يا مرتع‌داري‌ به‌ موقع‌ عمل‌ گذارده‌ شده‌ يا مي‌شود.
3- كسب‌ موافقت‌ وزير معادن‌ و فلزات در مورد مناطقي‌ كه‌ طرحهاي‌ اكتشاف‌ و بهره‌برداري‌ از مواد معدني‌ طبق‌ قانون‌ مربوط‌ اجرا مي‌گردد.
صدور هر گونه‌ پروانه‌ اكتشاف‌ و بهره‌برداري‌ از مواد معدني‌ براي‌ مناطقي‌ كه‌ تحت‌ عنوان‌ پارك‌ ملي‌ـ آثارطبيعي‌ملي‌ـ پناهگاه‌ حيات‌ وحش‌ و منطقه‌ حفاظت‌ شده‌ تعيين‌ گرديده‌اند، موكول‌ به‌ موافقت‌ شورايعالي‌ حفاظت‌ محيط‌زيست‌ مي‌باشد.
تبصره‌ـ تعريف‌ مناطق‌ و تعيين‌ ضوابط‌ و مقررات‌ مربوط‌ به‌ مناطق‌ مذكور در اين‌ بند به‌ موجب‌ آيين‌نامه‌ اجرائي‌ اين‌ قانون‌ خواهد بود.
ب‌ـ تعيين‌ انواع‌ و مدت‌ اعتبار و بهاي‌ پروانه‌هاي‌ موضوع‌ ماده‌ 8 اين‌ قانون‌
ج‌ـ موافقت‌ با اعطاء جايزه‌ به‌ اشخاص‌ طبق‌ آيين‌نامه‌ اجرائي‌ اين‌ قانون‌.
ماده‌ 4ـ هر نوع‌ ممنوعيت‌ و محدوديت‌ و مقرراتي‌ كه‌ براي‌ مناطق‌ مذكور (در بندالف‌) ماده‌ 3 اين‌ قانون‌ برقرار مي‌گردد نبايد با حق‌ مالكيت‌ يا حق‌ انتفاع‌ اشخاصي‌ كه‌ در داخل‌ اين‌ مناطق‌ قانوناً دارا هستند، مغاير باشد.
ماده‌ 5ـ رئيس‌ سازمان‌ حفاظت‌ محيط‌زيست‌ توسط‌ رئيس‌ جمهور انتخاب‌ و سمت‌ دبير شورايعالي‌ حفاظت‌ محيط‌زيست‌ را نيزبر عهده‌ دارد.
ماده‌ 6ـ سازمان‌ علاوه‌ بر وظائف‌ و اختياراتي‌ كه‌ در قانون‌ شكار و صيد براي‌ سازمان‌ شكارباني‌ و نظارت‌ بر صيد مقرر بوده‌ داراي‌ وظائف‌ و اختيارات‌ زير است‌:
الف‌ـ انجام‌ دادن‌ تحقيقات‌ و بررسيهاي‌ علمي‌ و اقتصادي‌ در زمينه‌ حفاظت‌ و بهبود و بهسازي‌ محيط‌زيست‌ و جلوگيري‌ از آلودگي‌ و برهم‌ خوردن‌ تعادل‌ محيط‌زيست‌ از جمله‌ موارد ذيل‌:
1- طرق‌ حفظ‌ تعادل‌ اكولوژيك‌ طبيعت‌ (حفظ‌ مناسبات‌ محيط‌زيست‌)
2- تغييراتي‌ كه‌ تأسيسات‌ و مستحدثات‌ مختلف‌ در وضع‌ فيزيكي‌ و شيميايي‌ و بيولوژيك‌ خاك‌، آب‌ و هوا ايجاد مي‌نمايند و اين‌ تغييرات‌ سبب‌ دگرگوني‌ وضع‌ طبيعي‌ مي‌گردند. مانند تغيير و تخريب‌ مسير رودخانه ها‌، تخريب‌ جنگلها و مراتع‌ دگرگوني‌ اكولوژي‌ درياها، بهم‌ خوردن‌ زهكشي‌ طبيعي‌ آبها و دگرگوني‌ و انهدام‌ تالابها.
3- استفاده‌ از سموم‌ كشاورزي‌ يا مواد مصرفي‌ زيان‌ آور به‌ محيط‌زيست‌.
4- طرز جلوگيري‌ از پخش‌ و ايجاد صداهاي‌ زيان‌ آور به‌ محيط‌زيست‌.
5- حفظ‌ محيط‌زيست‌ از نظر ظواهر طبيعت‌ و طرق‌ زيباسازي‌ آن‌.
ب‌ـ پيشنهاد ضوابط‌ به‌ منظور مراقبت‌ و جلوگيري‌ از آلودگي‌ آب‌ و هوا، خاك‌ و پخش‌ فضولات‌ اعم‌ از زباله‌ها و مواد زائد كارخانجات‌ و بطور كلي‌ عواملي‌ كه‌ موثر بر روي‌ محيط‌ مي‌باشند.
ج‌ـ هر گونه‌ اقدام‌ مقتضي‌ به‌ منظور بهبود و بهسازي‌ محيط‌زيست‌ در حدود قوانين‌ مملكتي‌ با حفظ‌ حقوق‌ اشخاص‌
دـ تنظيم‌ و اجراي‌ برنامه‌هاي‌ آموزشي‌ به‌ منظور تنوير و هدايت‌ افكار عمومي‌ در زمينه‌ حفظ‌ و بهسازي‌ محيط‌زيست‌.
ه- ايجاد باغهاي‌ وحش‌ و موزه‌ تاريخ‌ طبيعي‌.
وـ برقراري هرگونه‌ محدوديت‌ و ممنوعيت‌ موقتي‌ زماني‌ـ مكاني‌ـ نوعي‌ ـ طريقي‌ و كمي‌ شكار و صيد و اعلام‌ آن‌ طبق‌ مقررات‌ ماده‌ 4 قانون‌ شكار و صيد.
زـ همكاري‌ با سازمانهاي‌ مشابه‌ خارجي‌ و بين‌المللي‌ به‌ منظور حفظ‌ محيط‌زيست‌ در حدود تعهدات‌ متقابل‌.
ماده‌ 7ـ هر گاه‌ اجراي‌ هر يك‌ از طرحهاي‌ عمراني‌ و يا بهره‌برداري‌ از آنها به‌ تشخيص‌ سازمان‌ با قانون‌ و مقررات‌ مربوط‌ به‌ حفاظت‌ محيط‌زيست‌ مغايرت‌ داشته‌ باشد سازمان‌، مورد را به‌ وزارتخانه‌ يا مؤسسه‌ مربوط‌ اعلام‌ خواهد نمود تا با همكاري‌ سازمانهاي‌ ذيربط‌ به‌ منظور رفع‌ مشكل‌ در طرح‌ مزبور تجديد نظر بعمل‌ آيد.
در صورت‌ وجود اختلاف‌ نظر طبق‌ تصميم‌ رئيس‌ جمهور عمل‌ خواهد شد
ماده‌ 8ـ مبادرت‌ به‌ هر گونه‌ شكار و صيد و پرورش‌ و تكثير و نگهداري‌ و خريد و فروش‌ جانوران‌ وحشي‌ و اجزاء آن‌ و استفاده‌ و سياحت‌ از مناطق‌ مذكور در بند (الف‌) ماده‌ 3 اين‌ قانون‌ مستلزم‌ تحصيل‌ پروانه‌ يا اجازه‌ از سازمان‌ مي‌باشد و در هر يك‌ از موارد فوق‌ كه‌ ضرورت‌ ايجاب‌ نمايد سازمان‌ مي‌تواند با تصويب‌ شورايعالي‌ حفاظت‌ محيط‌زيست‌ اجازه‌ يا پروانه‌ رايگان‌ صادر نمايد.
تبصره‌ـ در مواردي‌ كه‌ صدور پروانه‌هاي‌ موضوع‌ اين‌ ماده‌ همچنين‌ صدور پروانه‌ صادرات‌ و واردات‌ جانوران‌ وحشي‌ و اجزاء آنها به‌ موجب‌ قوانين‌ مربوط‌ به‌ وزارتخانه‌ها يا سازمانهاي‌ ديگري‌ محول‌ گرديده‌، مرجع‌ صادركننده‌ پروانه‌ با جلب‌ موافقت‌ سازمان‌ اقدام‌ خواهد كرد.
ماده‌ 9ـ اقدام‌ به‌ هر عملي‌ كه‌ موجبات‌ آلودگي‌ محيط‌زيست‌ را فراهم‌ نمايد ممنوع‌ است‌.
منظور از آلوده‌ ساختن‌ محيط‌زيست‌ عبارتست‌ از پخش‌ يا آميختن‌ مواد خارجي‌ به‌ آب‌ يا هوا يا خاك يا زمين‌ به‌ ميزاني‌ كه‌ كيفيت‌ فيزيكي‌ يا شيميايي‌ يا بيولوژيك‌ آن‌ را به‌ طوريكه‌ زيان‌ آور به‌ حال‌ انسان‌ يا ساير موجودات‌ زنده‌ و يا گياهان‌ و يا آثار و ابنيه‌ باشد تغيير دهد.
تبصره‌ـ استعمال‌ سموم‌ به‌ منظور مبارزه‌ با آفات‌ نباتي‌ و جانوران‌ و حشرات‌ موذي‌ با رعايت‌ قوانين‌ و مقررات‌ وزارت‌ كشاورزي‌ و منابع طبيعي مشمول‌ اين‌ ماده‌ نخواهد بود ولي‌ در صورتيكه‌ استفاده‌ از سموم‌ براي‌ مقاصد بالا مغاير با بهسازي‌ محيط‌زيست‌ باشد سازمان‌ ضرورت‌ تجديد نظر در مقررات‌ مربوط‌ و جايگزيني‌ مواد و طرق‌ ديگري‌ را براي‌ دفع‌ آفات‌ توصيه‌ خواهد نمود.
ماده‌ 10ـ مقررات‌ جلوگيري‌ از آلودگي‌ يا تخريب‌ محيط‌زيست‌ و جلوگيري‌ از پخش‌ و ايجاد صداهاي‌ زيان‌ آور به‌ محيط‌زيست‌ و همچنين‌ ضوابط‌ تعيين‌ معيار و ميزان‌ آلودگي‌ موضوع‌ ماده‌ 9 اين‌ قانون‌ و محدوديت‌ و ممنوعيت‌هاي‌ مربوط‌ به‌ حفظ‌ و بهبود و بهسازي‌ محيط‌زيست‌ به‌ موجب‌ آيين‌نامه‌هائي‌ خواهد بود كه‌ به‌ تصويب‌ كميسيونهاي‌ كشاورزي‌ ومنابع طبيعي و عمران‌ روستائي‌ و بهداري‌ و دادگستري‌ مجلسين‌ برسد.
ماده‌11- سازمان‌ با توجه‌ به‌ مقررات‌ و ضوابط‌ مندرج‌ در آيين‌نامه‌هاي‌ مذكور در ماده‌ 10 كارخانجات‌ و كارگاههائي‌ كه‌ موجبات‌ آلودگي‌ محيط‌ زيست‌ را فراهم‌ مي‌نمايند مشخص‌ و مراتب‌ را كتباً با ذكر دلايل‌ بر حسب‌ مورد به‌ صاحبان‌ يا مسئولان‌ آنها اخطار مي‌نمايد كه‌ ظرف‌ مدت‌ معيني‌ نسبت‌ به‌ رفع‌ موجبات‌ آلودگي‌ مبادرت‌ يا از كار و فعاليت‌ خوداري‌ كنند. در صورتيكه‌ در مهلت‌ مقرر اقدام‌ ننمايد به‌ دستور سازمان‌ از كار و فعاليت‌آنها ممانعت‌ به‌ عمل‌ خواهد آمد.
در صورتيكه‌ اشخاص‌ ذينفع‌ نسبت‌ به‌ اخطار يا دستور سازمان‌ معترض‌ باشند مي‌توانند به‌ دادگاه‌ عمومي‌  محل‌ شكايت‌نمايند دادگاه‌ فوراً و خارج‌ از نوبت‌ به‌ موضوع‌ رسيدگي‌ مي‌كند و در صورتيكه‌ اعتراض‌ را وارد تشخيص‌ دهد رأي‌ به‌ ابطال‌ اخطار يا رفع‌ ممانعت‌ خواهد داد. رأي‌ دادگاه‌ قطعي‌ است‌.
تبصره‌ـ رئيس‌ سازمان‌ مي‌تواند در مورد منابع‌ و عواملي‌ كه‌ خطرات‌ فوري‌ در برداشته‌ بانشد بدون‌ اخطار قبلي‌ دستور ممانعت‌ از ادامه‌ كار و فعاليت‌ آنها را بدهد.
ماده‌12- صاحبان‌ يا مسئولان‌ كارخانجات‌ و كارگاههاي‌ موضوع‌ ماده‌ 11 مكلفند به‌ محض‌ ابلاغ‌ دستور سازمان‌، كار يا فعاليت‌ ممنوع‌ شده‌ را متوقف‌ و تعطيل‌ نمايند. ادامه‌ كار يا فعاليت‌ مزبور منوط‌ به‌ اجازه‌ سازمان‌ يا رأي‌ دادگاه‌ صلاحيتدار خواهد بود. در صورت‌ تخلف‌ به‌ حبس‌ از شصت‌ و يك‌ روز تا يك‌ سال‌ و يا پرداخت‌ جزاي‌ نقدي‌ از پنج‌ هزارويك ريال‌ تا پنجاه‌هزار ريال‌ يا به‌ هر دو مجازات‌ محكوم‌ خواهند شد
ماده‌13- كسانيكه‌ از مقررات‌ و ضوابط‌ مذكور در آيين‌نامه‌هاي‌ موضوع‌ ماده‌ 10 تخلف‌ نمايند بر حسب‌ مورد كه‌ در آيين‌نامه‌هاي‌ مزبور تعيين‌ خواهد شد به‌ جزاي‌ نقدي‌ از پانصدريال‌ تا پنجاه‌هزار ريال‌ محكوم‌ خواهند شد
ماده‌ 14ـ در مورد جرائم‌ مذكور در اين‌ قانون‌ سازمان‌ حسب‌ مورد شاكي‌ و يا مدعي‌ خصوصي‌ شناخته‌ مي‌شود .
ماده‌15- مأمورين‌ سازمان‌ كه‌ از طرف‌ سازمان‌ مأمور كشف‌ و تعقيب‌ جرائم‌ فوق‌الذكر مي‌شوند در صورتيكه‌ وظائف‌ ضابطين‌ دادگستري‌ را در كلاس‌ مخصوص‌ زيرنظر دادستان‌ عمومي‌ تعليم‌ گرفته‌ باشند از لحاظ‌ اجراي‌ اين‌ قانون‌ و قانون‌ شكار و صيد در رديف‌ ضابطين‌ دادگستري‌ محسوب‌ مي‌شوند.
تبصره‌ـ در مواردي‌ كه‌ سازمانهاي‌ ديگر بموجب‌ قوانين‌ مربوط‌ ‌ مأمور تعقيب‌ جرائم‌ مذكور در اين‌ قانون‌ باشند سازمان‌ نظر خود را به‌ آن‌ سازمانها اعلام‌ خواهد كرد.
ماده‌ 16ـ كليه‌ عرصه‌ و اعيان‌ املاك‌ متعلق‌ به‌ دولت‌ واقع‌ در محدوده‌ مناطق‌ مذكور در بند (الف‌) ماده‌ 3 همچنين‌ كليه‌ تالابهاي‌ متعلق‌ به‌ دولت‌ در اختيار سازمان‌ قرار خواهد داشت‌ و سازمان‌ در بهره‌برداري‌ از تالابها(باستثناي‌ مرداب‌ انزلي‌) و املاك‌ مذكور قائم‌ مقام‌ قانوني‌ مؤسسات‌ يا سازمانهاي‌ مربوط‌ مي‌باشد ولي‌ حق‌ واگذاري‌ عين‌ آنها را ندارد.
تبصره‌ 1- در صورتيكه‌ استفاده‌ از منابع‌ مذكور مستلزم‌ قطع‌ درخت‌ باشد سازمان‌ جنگلها و مراتع‌ كشور طبق‌ طرح‌ سازمان‌ رأسا عمل‌ خواهد نمود.
تبصره‌ 2ـ نحوه‌ واگذاري‌ منافع‌ املاك‌ مذكور در اين‌ ماده‌ در آيين‌نامه‌ اجرائي‌ اين‌ قانون‌ تعيين‌ خواهد شد.
ماده‌17- در صورتيكه‌ عرصه‌ و اعيان‌ املاك‌ واقع‌ در محدوده‌ مناطق‌ مذكور در بند (الف‌) ماده‌ 3 اين‌ قانون‌ مورد نياز باشد سازمان‌ مي‌تواند طبق‌ مقررات‌ قانون‌ خريد اراضي‌ و ابنيه‌ و تأسيسات‌ براي‌ حفظ‌ آثار تاريخي‌ و باستاني‌ مصوب‌ آذرماه‌ 1347 خريداري‌ و تصرف‌ نمايد
ماده‌ 18ـ سازمان‌ داراي‌ گارد خواهد بود با لباس‌ متحدالشكل‌ و تجهيزات‌ لازم‌.
ماده‌19- مناطقي‌ از كشور كه‌ مقررات‌ مواد 11،12،13 اين‌ قانون‌ در آنها اجراء خواهد شد از طرف‌ سازمان‌ با رعايت‌ شرايط‌ و ضوابطي‌ كه‌ در آيين‌نامه‌ اجرائي‌ اين‌ قانون‌ مقرر مي‌گردد تعيين‌ و پس‌ از تصويب‌ شورايعالي‌ اعلام‌ مي‌شود.
ماده‌ 20ـ سازمان‌ مي‌تواند با تصويب‌ شورايعالي‌ حفاظت‌ محيط‌زيست‌ قسمتي‌ از وظائف‌ و اختيارات‌ خود را نسبت‌ به‌ اجراي‌ مواد 11،12،13 اين‌ قانون‌ در محدوده‌ شهرها و هر يك‌ از مناطق‌ كشور ضمن‌ تعيين‌ حدود بر حسب‌ مورد به‌ شهرداريهاي‌ مربوط‌ يا هر سازمان‌ دولتي‌ ذيربط‌ محول‌ نمايد، در اين‌ صورت‌ شهرداريها و سازمانهاي‌ مذكور مسوول‌ اجراي‌ آن‌ خواهند بود.
ماده‌21- آيين‌نامه‌ اجرائي‌ اين‌ قانون‌ باستثناي‌ آيين‌نامه‌هاي‌ مذكور در ماده‌ 10 پس‌ از تأييد شورايعالي‌ حفاظت‌ محيط‌زيست‌ به‌ تصويب‌ هيئت‌ وزيران‌ مي‌رسد


سخنان بزرگان/رولو مي

ما نيز مانند ويليام جيمز در سرگشتگي دوره‌ي گذار زندگي مي‌كنيم: او در ابتداي اين دوره بود و ما اميدواريم در پايانش باشيم. او از يك چيز مطمئن بود: با اينكه آگاهي بشر هرگز قطعي نيست و با اينكه هيچ پاسخ مطلقي وجود نداشته و نخواهد داشت، بشر در هر حال بايد عمل كند. پس از پنج سال در اواخر دهه 20 و اوايل دهه 30 زندگي‌اش، وقتي افسردگي او را از پاي انداخته بود و از ساده ترين تصميم عاجز بود، يك روز به اين نتيجه رسيد كه مي‌تواند عملي ارادي انجام دهد تا به كمك آن آزادي را باور كند. او آزادي را اراده كرد و آن را حكم خود قرار داد. مي‌نويسد «نخستين عمل آزادانه، انتخاب آزادي‌ست.» پس از آن متقاعد شد كه اين عمل ارادي همان چيزي بود كه او را قادر ساخت كه با افسردگي‌اش كنار بيايد و از آن عبور كند. دست كم در زندگي‌نامه‌اش روشن است، زندگي سازنده‌اش كه تا زمان مرگ در 68 سالگي ادامه يافت، از همان لحظه آغاز شد.

 

 رولو مي     منبع:سايت ساعت و تقويم

منتخب جملات منسوب به امير كبير


دوران افول و عقب ماندگي ملتها زماني شروع شد كه
جاي انديشيدن را تقليد
جاي تلاش و كوشش را دعا
جاي فكر كردن به آرزوهاي بزرگ را قناعت
و جاي اراده براي رفتن و رسيدن را قسمت
وجاى تصميم عقلانى را استخاره گرفت
_
من ابتدا فكر مي‌كردم كه مملكت. وزير دانا مي خواهد ؛
و مدتي بعد به اين نتيجه رسيدم كه مملكت. شاه دانا مي‌خواهد ؛
اما اكنون ميفهمم كه مملكت. ملت دانا مي‌خواهد
_
اگر نيت يك ساله داريد گندم بكاريد
اگر نيت ده ساله داريد درخت بكاريد
و اگر نيت صد ساله داريد انسان تربيت كنيد
_


سايت هاي مورد نياز شاعران

1

ناب سرايان

http://naabsorai.ir/

2

شعر ناب

https://sherenab.com/

3

شعرنو

http://shereno.com/

4

غزلسرا

http://ghazalsara.ir/

5

شاعران پارسي

http://www.irafta.com/

6

شعرپاك

http://sherepaak.com/

7

شعرايران

http://www.shereiran.ir/

8

آيات غمزه

https://ayateghamzeh.ir/

9

همسرايي

https://www.hamsoraei.com/

10

تيوال

https://www.tiwall.com/

11

شاعران جوان

http://shaeranejavan.com/

12

آكادمي ترانه

http://www.academytaraneh.com/


گرد آوري حديث/موضوعي/بخش سوم:خرد


.

.

.

.
لطفا با دقت مطالعه شود

.

.

.

لغت‌نامه دهخدا
معني كلمه ي خرد: [ خ ِ رَ ] (اِ) عقل . دريافت . ادراك تدبير. فراست . هوش . دانش . زيركي
_
امام صادق:امام صادق عليه السلام : پشتيبان انسان ، خرد است . از خرد ، زيركى ، فهم ، خودْنگهدارى و دانش حاصل مى آيد . [ انسان ،] با خرد به كمال مى رسد و همو راهنما ، بيناكننده و كليد كارهاست .
_
عنه عليه السلام :لِسانُ العاقِلِ وَراءَ قَلبِهِ ، وقَلبُ الأَحمَقِ وَراءَ لِسانِهِ.
امام على عليه السلام : زبان خردمند ، در پسِ خرد اوست و خرد نادان ، در پسِ زبانش
_
عنه عليه السلام :كُلُّ شَيءٍ يَحتاجُ إلَى العَقلِ ، وَالعَقلُ يَحتاجُ إلَى الأَدَبِ .
امام على عليه السلام : هر چيزى ، به خِرَد نياز دارد و خرد ، به ادب، نيازمند است
_
عنه عليه السلام :العَقلُ رائِدُ الرّوحِ وَالعِلمُ رائِدُ العَقلِ .
امام على عليه السلام : خرد راهنماى روح است و دانش راهنماى خرد
_
عنه عليه السلام :العَقلُ شَرعٌ مِن داخِلٍ ، وَالشَّرعُ عَقلٌ مِن خارِجٍ.
امام على عليه السلام : خرد، شريعت درونى ، و شريعت، خرد بيرونى است
_
عنه عليه السلام :بِعَقلِ الرَّسولِ وأدَبِهِ يُستَدَلُّ عَلى عَقلِ المُرسِلِ.
امام على عليه السلام : از خرد و ادبِ فرستاده، بر خرد فرستنده استدلال مى شود
_
عنه صلى الله عليه و آله :لِكُلِّ شَيءٍ آلَةٌ و عُدَّةٌ و آلَةُ المُؤمِنِ و عُدَّتُهُ العَقلُ ، و لِكُلِّ شَيءٍ مَطِيَّةٌ و مَطِيَّةُ المَرءِ العَقلُ، و لِكُلِّ شَيءٍ غايَةٌ و غايَةُ العِبادَةِ العَقلُ، و لِكُلِّ قَومٍ راعٍ و راعي العابِدينَ العَقلُ، و لِكُلِّ تاجِرٍ بِضاعَةٌ و بِضاعَةُ المُجتَهِدينَ العَقلُ ، و لِكُلِّ خَرابٍ عِمارَةٌ و عِمارَةُ الآخِرَةِ العَقلُ ، و لِكُلِّ سَفْرٍ فُسطاطٌ يَلجَؤون إلَيهِ و فُسطاطُ المُسلِمينَ العَقلُ .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : هر چيزى براى خود ابزار و ساز و برگى دارد و ابزار و ساز و برگِ مؤمن خرد است؛ هر چيزى مَركَبى دارد و مركب انسان خرد است؛ هر چيزى هدف و غايتى دارد و هدف و غايت عبادت [رسيدن به] خرد است؛ هر گروهى سرپرستى دارد و سرپرستِ عابدان خرد است؛ هر بازرگانى كالايى دارد و كالاى كوشندگان خرد است؛ هر ويرانى اى را آبادانى اى است و آبادانىِ آخرت خرد است و هر گروه مسافرى براى خود خيمه اى دارند كه سر پناهشان است و خيمه مسلمانان خرد است
_
الإمام الحسن عليه السلام :بِالعَقلِ تُدرَكُ الدّارانِ جَميعًا ، ومَن حُرِمَ مِنَ العَقلِ حُرِمَهُما جَميعًا .
امام حسن عليه السلام : با خردْ دنيا و آخرت به دست آيد و آنكه از خرد محروم باشد ، از دنيا و آخرت محروم گردد
_
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ العَقلَ عِقالٌ مِنَ الجَهلِ ، وَالنَّفسَ مِثلُ أخبَثِ الدَّوابِّ ، فَإِن لَم تُعقَل حارَت ، فَالعَقلُ عِقالٌ مِنَ الجَهلِ .
پيامبر صلى الله عليه و آله : خرد، بازدارنده از نادانى است و نفس به سان پليدترين چهارپاست كه اگر مهار نگردد، سرگردان شود . پس خرد، مهار نادانى است
_
الإمام عليّ عليه السلام ـ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ ـ : العَقلُ لَم يَجنِ عَلى صاحِبِهِ قَطُّ ، وَالعِلمُ مِن غَيرِ عَقلٍ يَجني عَلى صاحِبِهِ .
امام على عليه السلام ـ در حكمتهاى منسوب به ايشان ـ : هيچ گاه خرد به صاحبش آسيب نمى زند ؛ ليكْ دانش بدون خرد ، به صاحبش آسيب مى رسان
_
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :اِستَرشِدُوا العَقلَ تَرشُدوا ، ولا تَعصوهُ فَتَندَموا .
پيامبر صلى الله عليه و آله : از خرد راهنمايى بگيريد تا به رشد برسيد، و نافرمانى خرد مكنيد كه پشيمان مى
_
الإمام عليّ عليه السلام :الأَدَبُ صورَةُ العَقلِ ، فَحَسِّن عَقلَكَ كَيفَ شِئتَ .
امام على عليه السلام : ادب ، سيماى خِرَد است . پس خردِ خويش را آن گونه كه مى خواهى ، زيبا گردان
_
عنه عليه السلام :إزراءُ الرَّجُلِ عَلى نَفسِهِ بُرهانُ رَزانَةِ عَقلِهِ و عُنوانُ وُفورِ فَضلِهِ، إعجابُ المَرءِ بِنَفسِهِ بُرهانُ نَقصِهِ و عُنوانُ ضَعفِ عَقلِهِ .
امام على عليه السلام : انتقاد كردن آدمى از خود، دليل استوارى خرد و نشانگر فراوانى فضل اوست . خودپسندى آدمى، دليل بر كمبود او و نشانه سستى خرد اوست
_
الإمامُ زينَ العابدينُ عليه السلام :آدابُ العُلَماءِ زِيادَةٌ في العَقلِ ......... و كَفُّ الأذى مِن كَمالِ العَقلِ .
امام زين العابدين عليه السلام : همنشينى با دانشمندان موجب فزونى خرد است ......... و آزار نرساندن، از كمال خرد است
_
الإمام الصادق عليه السلام :مَوضِعُ العَقلِ الدِّماغُ ، ألا تَرى أنَّ الرَّجُلَ إذا كانَ قَليلَ العَقلِ قيلَ لَهُ : ما أخَفَّ دِماغَكَ ؟ !
امام صادق عليه السلام : جايگاه خرد ، مغز است . آيا نمى بينى به انسان كم خرد مى گويند : چقدر سبك مغزى؟
_
عنه عليه السلام :لِلإِنسانِ فَضيلَتانِ : عَقلٌ ومَنطِقٌ ، فَبِالعَقلِ يَستَفيدُ ، وبِالمَنطِقِ يُفيدُ .
امام على عليه السلام : آدمى دو فضيلت دارد : خرد و سخنورى ؛ با خرد مى آموزد و با سخنْ آموزش مى دهد
_
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لِكُلِّ شَيءٍ دِعامَةٌ ودِعامَةُ المُؤمِنِ عَقلُهُ ، فَبِقَدرِ عَقلِهِ تَكونُ عِبادَتُهُ لِرَبِّهِ .
پيامبر صلى الله عليه و آله : هر چيزى پشتيبانى دارد و پشتيبان مؤمن ، خرد اوست ؛ لذا بندگى مؤمن براى پروردگارش به اندازه خرد اوست
_
الإمام الحسن عليه السلام :بِالعَقلِ تُدرَكُ الدّارانِ جَميعًا ، ومَن حُرِمَ مِنَ العَقلِ حُرِمَهُما جَميعًا.
امام حسن عليه السلام : با خرد ، دنيا و آخرت به دست مى آيند و آن كه از خردْ محروم باشد ، از دنيا و آخرت محروم مى گردد
_
عنه عليه السلام :بِالعَقلِ استُخرِجَ غَورُ الحِكمَةِ ، وبِالحِكمَةِ استُخرِجَ غَورُ العَقلِ .
امام على عليه السلام : با خرد ، ژرفاى حكمت و با حكمت ، ژرفاى خرد بيرون آورده مى شود
_
عنه عليه السلام :أفضَلُ العَقلِ مَعرِفَةُ الإِنسانِ نَفسَهُ ، فَمَن عَرَفَ نَفسَهُ عَقَلَ ، ومَن جَهِلَها ضَلَّ .
امام على عليه السلام : برترين خرد ، شناخت آدمى به خويش است . هركه خود را شناخت ، خرد ورزيد و هركه نشناخت گمراه شد
_
الإمام عليّ عليه السلام :أصلُ الإِنسانِ لُبُّهُ ، وعَقلُهُ دينُهُ ، ومُرُوَّتُهُ حَيثُ يَجعَلُ نَفسَهُ.
امام على عليه السلام : بنياد آدمى ، خرد اوست ؛ آيين او به خرد اوست ؛ و جوان مردى هر كس ، به آن است كه خود را در كجا قرار دهد
_
الإمام الصادق عليه السلام :لا يُفلِحُ مَن لا يَعقِلُ ، ولا يَعقِلُ مَن لا يَعلَمُ.
امام صادق عليه السلام : آن كه خرد نورزد، رستگار نمى گردد ، و آن كه چيزى نمى داند ، خرد نمى ورزد
_
عنه عليه السلام :عِندَ غُرورِ الأَطماعِ وَالآمالِ تَنخَدِعُ عُقولُ الجُهّالِ ، وتُختَبَرُ ألبابُ الرِّجالِ.
امام على عليه السلام : به هنگام فريبكارى آزها و آرزوها ، خردِ نادان ، فريب مى خورد و خرد مردان ، سنجيده مى شود _
الإمام الصادق عليه السلام :دِعامَةُ الإِنسانِ العَقلُ ، وَالعَقلُ مِنهُ الفِطنَةُ وَالفَهمُ وَالحِفظُ وَالعِلمُ ، وبِالعَقلِ يَكمُلُ ، وهُوَ دَليلُهُ ومُبصِرُهُ ومِفتاحُ أمرِهِ .
امام صادق عليه السلام : ستونِ [وجودِ] انسان ، خِرد است ، و هوشمندى و فهم و حافظه و دانش ، از خِرد بر مى خيزد و با خِرد به كمال مى رسد و خِرد ، راه نماى او و بينش بخش او و كليدِ كارهاى اوست
_
الإمامُ عليٌّ عليه السلام :كُلُّ نَجدَةٍ تَحتاجُ إلى العَـقلِ .
امام على عليه السلام : هر شجاعتى نيازمند خرد است
_
عنه عليه السلام :العَقلُ أصلُ العِلمِ و داعِيَةُ الفَهمِ .
امام على عليه السلام : خرد، ريشه دانش و انگيزه فهم است
_
الإمامُ عليٌّ عليه السلام :العَقلُ خَليلُ المُؤمِنِ .
امام على عليه السلام : خرد، دوست صميمى مؤمن است
_
عنه عليه السلام :لا يَغُشُّ العَقلُ مَنِ استَنصَحَهُ .
امام على عليه السلام : خرد، به كسى كه از او راهنمايى بخواهد خيانت نمى كند
_
الإمامُ الرِّضا عليه السلام :صَديقُ كُلِّ امرِئٍ عَقلُهُ و عَدُوُّهُ جَهلُهُ .
امام رضا عليه السلام : دوست هر آدمى، خرد اوست و دشمن او بى خردى اش
_
الإمامُ عليٌّ عليه السلام :لا دِينَ لِمَن لا عَقلَ لَهُ .
امام على عليه السلام : كسى كه خرد ندارد، دين ندارد
_
عنه عليه السلام :ما آمَنَ المُؤمِنُ حَتّى عَقَلَ .
امام على عليه السلام : مؤمن ايمان نياورْد مگر آن گاه كه خرد ورزيد
_


گردآوري:ابوالقاسم كريمي(فرزندزمين)
جمعه 21 دي 1397

 


ترانه دويديم و دويديم/ابوالقاسم كريمي

دويديم و دويديم به جايي نرسيديم

ما نوك پرگار بوديم به دور خود چرخيديم

_

تلخي طعم زندان خنده رو از ما گرفت

پشت نقاب خنده,با غصه ها جنگيديم

_

كليد شادي هامون تو قفل غم شكسته

دري براي رفتن از اين قفس نديديم

_

مثل يه برگ جوون كه افتاده رو زمين

زير پاي روزگار تو سختي ها قلتيديم

_

«دويديم و دويديم تا رسيديم به ديوار»

ديديم كه روي ديوار نوشته ما تبعيديم

_

شاعر: ابوالقاسم كريمي(فرزندزمين)

شنبه 22 دي 1397