ابوالقاسم كريمي

اینجا جایی برای گردآوری بهترین و زیباترین داستان های کوتاه آموزنده است

دانلود كتاب/51حديث درخصوص محيط زيست,حقوق حيوانات,تغذيه سالم

براي دانلود يكي از لينك هاي زير را كليك فرماييد

 

 

1

http://cdn.persiangig.com/preview/bJC5Swf8P5/%D8%AD%D8%AF%DB%8C%D8%AB-%D9%85%D8%AD%DB%8C%D8%B7_%D8%B2%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D8%AD%D9%82%D9%88%D9%82_%D8%AD%DB%8C%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%A7%D8%AA-%D8%AA%D8%BA%D8%B0%DB%8C%D9%87_%D8%B3%D8%A7%D9%84%D9%85.pdf

 

2

 https://drive.google.com/file/d/1ZGwt21iar51QTisBcI0ETR2EJiJ1fRMI/view?usp=sharing

 

3

http://s8.picofile.com/file/8349686826/%D8%AD%D8%AF%DB%8C%D8%AB_%D9%85%D8%AD%DB%8C%D8%B7_%D8%B2%DB%8C%D8%B3%D8%AA_%D8%AD%D9%82%D9%88%D9%82_%D8%AD%DB%8C%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%A7%D8%AA_%D8%AA%D8%BA%D8%B0%DB%8C%D9%87_%D8%B3%D8%A7%D9%84%D9%85.pdf.html


گردآوري بهترين اشعاري كه خوانده ام/بخش اول/ باباطاهر1

 

انتخالب و گردآوري:ابوالقاسم كريمي(فرزندزمين)

 

سه شنبه 18دي1397

 

 

 

 

 

1

ببندم شال و ميپوشم قدك را

بنازم گردش چرخ و فلك را

بگردم آب درياها سراسر

بشويم هر دو دست بي نمك را

2

دلي ديرم خريدار محبت

كز او گرم است بازار محبت

لباسي دوختم بر قامت دل

زپود محنت و تار محبت

3

محبت آتشي در جانم افروخت

كه تا دامان محشر بايدم سوخت

عجب پيراهني بهرم بريدي

كه خياط اجل ميبايدش دوخت

4

اگر دل دلبر و دلبر كدام است

وگر دلبر دل و دلرا چه نام است

دل و دلبر بهم آميته وينم

ندونم دل كه و دلبر كدام است

5

 شب تاريك و سنگستان و مو مست

قدح از دست مو افتاد و نشكست

نگهدارنده‌اش نيكو نگهداشت

وگرنه صد قدح نفتاده بشكست

6

ته دوري از برم دل در برم نيست

هواي ديگري اندر سرم نيست

بجان دلبرم كز هر دو عالم

تمناي دگر جز دلبرم نيست

7

بهار آيو به صحرا و در و دشت

جواني هم بهاري بود و بگذشت

سر قبر جوانان لاله رويه

دمي كه گلرخان آيند به گلگشت

8

سياهي دو چشمانت مرا كشت

درازي دو زلفانت مرا كشت

به قتلم حاجت تير و كمان نيست

خم ابرو و مژگانت مرا كشت

9

عزيزا كاسهٔ چشمم سرايت

ميان هردو چشمم جاي پايت

از آن ترسم كه غافل پا نهي تو

نشيند خار مژگانم بپايت

10

اگر زرين كلاهي عاقبت هيچ

اگر خود پادشاهي عاقبت هيچ

اگر ملك سليمانت ببخشند

در آخر خاك راهي عاقبت هيچ

11

زدست ديده و دل هر دو فرياد

كه هر چه ديده بيند دل كند ياد

بسازم خنجري نيشش ز فولاد

زنم بر ديده تا دل گردد آزاد

12

دو چشمم درد چشمانت بچيناد

مبو روجي كه چشمم ته مبيناد

شنيدم رفتي و ياري گرفتي

اگر گوشم شنيد چشمم مبيناد

13

دلم بي وصل ته شادي مبيناد

زدرد و محنت آزادي مبيناد

خراب آباد دل بي مقدم تو

الهي هرگز آبادي مبيناد

14

يكي درد و يكي درمان پسندد

يكي وصل و يكي هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران

پسندم آنچه را جانان پسندد

15

دل عاشق به پيغامي بسازد

خمار آلوده با جامي بسازد

مرا كيفيت چشم تو كافيست

رياضت كش ببادامي بسازد

16

هر آنكس عاشق است از جان نترسد

يقين از بند و از زندان نترسد

دل عاشق بود گرگ گرسنه

كه گرگ از هي هي چوپان نترسد

 

17

مرا نه سر نه سامان آفريدند

پريشانم پريشان آفريدند

پريشان خاطران رفتند در خاك

مرا از خاك ايشان آفريدند

18

سه درد آمو بجانم هر سه يكبار

غريبي و اسيري و غم يار

غريبي و اسيري چاره ديره

غم يار و غم يار و غم يار

19

اگر شيري اگر ميري اگر مور

گذر بايد كني آخر لب گور

دلا رحمي بجان خويشتن كن

كه مورانت نهند خوان و كنند سور

20

اگر شيري اگر ببري اگر كور

سرانجامت بود جا در ته گور

تنت در خاك باشد سفره گستر

بگردش موش و مار و عقرب و مور

21

دلا اصلا نترسي از ره دور

دلا اصلا نترسي از ته گور

دلا اصلا نميترسي كه روزي

شوي بنگاه مار و لانهٔ مور

22

خداوندا بفرياد دلم رس

تو يار بيكسان مو مانده بيكس

همه گويند طاهر كس نداره

خدا يار مو چه حاجت كس

23

گلي كه خود بدادم پيچ و تابش

باشك ديدگانم دادم آبش

درين گلشن خدايا كي روا بي

گل از مو ديگري گيرد گلابش

24

به قبرستان گذر كردم كم وبيش

بديدم قبر دولتمند و درويش

نه درويش بيكفن در خاك رفته

نه دولتمند برده يك كفن بيش

25

واي آن روجي كه در قبرم نهند تنگ

ببالينم نهند خشت و گل و سنگ

نه پاي آنكه بگريزم ز ماران

نه دست آنكه با موران كنم جنگ

26

خدايا داد از اين دل داد از اين دل

نگشتم يك زمان من شاد از اين دل

چو فردا داد خواهان داد خواهند

بر آرم من دو صد فرياد از اين دل

 

27

دلا غافل ز سبحاني چه حاصل

مطيع نفس و شيطاني چه حاصل

بود قدر تو افزون از ملايك

تو قدر خود نميداني چه حاصل

 

29

مو كه چون اشتران قانع به خارم

جهازم چوب و خرواري ببارم

بدين مزد قليل و رنج بسيار

هنوز از روي مالك شرمسارم

30

زهجرانت هزار انديشه ديرم

هميشه زهر غم در شيشه ديرم

ز نا سازي بخت و گردش چرخ

فغان و آه و زاري پيشه ديرم

 

31

شبي نالم شبي شبگير نالم

ز جور يار و چرخ پير نالم

گهي همچون پلنگ تير خورده

گهي چون شير در زنجير نالم

32

دلا از دست تنهايي بجانم

ز آه و نالهٔ خود در فغانم

شبان تار از درد جدايي

كند فرياد مغز استخوانم

33

قلم بتراشم از هر استخوانم

مركب گيرم از خون رگانم

بگيرم كاغذي از پردهٔ دل

نويسم بهر يار مهربانم

34

مو آن دلدادهٔ بي خانمانم

مو آن محنت نصيب سخت جانم

مو آن سرگشته خارم در بيابان

كه چون بادي وزد هر سو دوانم

35

دلم دور است و احوالش ندونم

كسي خواهد كه پيغامش رسونم

خداوندا ز مرگم مهلتي ده

كه ديداري بديدارش رسونم

36

شبي خواهم كه پيغمبر ببينم

دمي با ساقي كوثر نشينم

بگيرم در بغل قبر رضا را

در آن گلشن گل شادي بچينم

37

به صحرا بنگرم صحرا ته وينم

به دريا بنگرم دريا ته وينم

بهر جا بنگرم كوه و در و دشت

نشان روي زيباي ته وينم

38

الهي دشمنت را خسته وينم

به سينه اش خنجري تا دسته وينم

سر شو آيم احوالش بپرسم

39

سحر آيم مزارش بسته وينم

3نميدانم كه سرگردان چرايم

گهي نالان گهي گريان چرايم

همه دردي بدوران يافت درمان

ندانم مو كه بيدرمان چرايم

40

يا تا دست ازين عالم بداريم

بيا تا پاي دل از گل برآريم

بيا تا بردباري پيشه سازيم

بيا تا تخم نيكوئي بكاريم.

 

 

انتخالب و گردآوري:ابوالقاسم كريمي(فرزندزمين)

سه شنبه 18دي1397


51 حديث در خصوص محيط زيست ,حقوق حيوانات و تغذيه ي سالم

 

1

عنه صلى الله عليه و آله :الشّاةُ مِن دَوابِّ الجَنَّةِ .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : گوسفند ، از حيوانات بهشت است .

 

2

الإمام عليّ عليه السلام :لا تَجعَلوا بُطونَكُم مَقابِرَ الحَيَوانِ .

امام على عليه السلام : معده هايتان را گورستان حيوانات نكنيد .

 

3

رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله :لا تَضْرِبوا الدَّوابَّ على وُجوهِها ؛ فإنَّها تُسَبِّحُ بحَمْدِ اللّهِ .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : به صورت حيوانات نزنيد؛ زيرا آنها حمد و تسبيح خدا مى گويند.

 

4

عنه صلى الله عليه و آله :لَو غُفِرَ لَكُم ما تَأتونَ إلى البَهائِم لَغُفِرَ لَكُم كَثيرا .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : اگر ستمى كه به حيوانات مى كنيد بر شما بخشيده شود، بسيارى از گناهان شما بخشوده شده است .

 

 

5

سنن أبي داوود عن ابن عبّاس :نهى رسول اللّه صلى الله عليه و آله عنِ التَّحْريشِ بَينَ البَهائمِ .

سنن أبى داوود ـ به نقل از ابن عبّاس ـ : پيامبر صلى الله عليه و آله از به جان هم انداختن حيوانات ، نهى فرمود .

 

6

عنه صلى الله عليه و آله :لو أنّ البَهائمَ يَعلَمْنَ مِن المَوتِ ما تَعلَمونَ أنتُم ، ما أكَلتُم مِنها سَمينا !

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : اگر حيوانات از مرگ آن دانند كه شما مى دانيد، هرگز حيوان فربهى نمى خورديد!

 

7

الإمام الرضا عليه‏السلام : الإِكثارُ مِن أكلِ لُحومِ الوَحشِ وَالبَقَرِ يورِثُ تَغَيُّرَ العَقلِ وتَحَيُّرَ الفَهمِ وتَبَلُّدَ الذِّهنِ وكَثرَةَ النِّسيانِ.

امام رضا عليه‏السلام : زياده‏روى در خوردن گوشت حيوانات وحشى و گاو، سبب سرگشتگى خرد ، حيرانى فهم ، كودنى ذهن و فراموشى بسيار مى‏شود .

 

 

8

عنه صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله : ... إذا جارَتِ الوُلاةُ قَحَطَتِ السَّماءُ ، وإذا مُنِعَتِ الزَّكاةُ هَلَكَتِ المَواشي ، وإذا ظَهَرَ الزِّنا ظَهَرَ الفَقرُ وَالمَسكَنَةُ ، وإذا اُخفِرَتِ الذِّمَّةُ اُديلَ الكُفّارُ .

پيامبر خدا صلى‏ الله‏ عليه‏ و‏ آله : ... هر گاه فرمان‏روايان ستم كردند ، خشك‏سالى پديد مى‏آيد و هر گاه از پرداخت زكاتْ خوددارى شود ، حيواناتْنابود مى‏گردند و هر گاه زنا پديدار شود ، فقر و تنگ‏دستى شايع مى‏گردد و هر گاه پيمان با اهل ذمّه شكسته شود، كافرانْ سلطه پيدا مى‏كنند .

 

9

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ الدَّابّةَ تقولُ : اللّهُمَّ ارْزُقني مَلِيكَ صِدْقٍ : يُشْبِعُني ، ويَسْقِيني ، ولا يُحَمِّلُني ما لا اُطيقُ .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : حيوانات مى گويند : خدايا ! صاحب خوبى نصيب من كن ؛ كسى كه مرا از آب و غذا سير كند و بيش از توانم بر من بار ننهد .

 

10

الإمامُ الباقرُ عليه السلام :لا يأكُلُ الضّالّةَ إلاّ الضّالُّونَ .

امام باقر عليه السلام : [حيوان] گم شده را، كسى جز گمراهان نخورد.

 

 

 

11

الإمام الصادق عليه السلام :أقذَرُ الذُّنوبِ ثَلاثَةٌ : قَتلُ البَهيمَةِ ، وحَبسُ مَهرِ المَرأَةِ ، ومَنعُ الأَجيرِ أجرَهُ .

امام صادق عليه السلام : كثيف ترين گناهان ، سه چيز است : كشتن حيوان بى زبان ، نپرداختن مهريه زن ، و ندادن مزد اجير.

 

12

عنه صلى الله عليه و آله :الثّالثُ مَلْعونٌ ـ يَعني على الدّابّةِ ـ .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : سومين نفر ، ملعون است (يعنى : سواره سوم بر پشت حيوان) .

 

 

13

الإمامُ الباقرُ عليه السلام :إنَّ اللّهَ تَبارَكَ و تَعالى يُحِبُّ إبرادَ الكَبدِ الحَرّى ، و مَن سَقى كَبدا حَرّى مِن بَهيمَةٍ أو غَيرِها أظَلَّهُ اللّهُ يَومَ لا ظِلَّ إلاّ ظِلُّهُ .

امام باقر عليه السلام : خداوند تبارك و تعالى، خنك كردن جگر تفتيده را دوست دارد. هر كس جگر تشنه اى را، از حيوان و غير حيوان، سيراب كند، خداوند در آن روزى كه هيچ سايه اى جز سايه او نيست، سايه اش دهد.

 

 

 

14

عنه صلى الله عليه و آله :للدّابّةِ على صاحِبِها سِتُّ خِصالٍ : يَعْلِفُها إذا نَزلَ ، و يَعْرِضُ علَيها الماءَ إذا مَرَّ بهِ ، و لا يَضْرِبُها إلاّ على حقٍّ ، و لا يُحَمّلُها ما لا تُطيقُ ، و لا يُكلّفُها مِن السَّيرِ إلاّ طاقَتَها ، و لا يَقِفُ علَيها فُواقا .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : حيوان شش حقّ به گردن صاحب خود دارد : هر گاه از آن پياده شد علفش دهد ، هرگاه از آبى گذشت آبش دهد ، به ناحقّ آن را نزند ، بيشتر از قدرتش آن را بار نكند ، بيشتر از توانش آن را راه نبرد و مدت زيادى روى آن درنگ نكند .

 

 

15

عنه صلى الله عليه و آله ـ و قد مَرَّ صلى الله عليه و آله بحِمارٍ قد وُسِمَ في وَجهِهِ ـ : أ مَا بَلَغَكُم أنّي لَعَنْتُ مَن وَسَمَ البَهيمَةَ في وَجْهِها أو ضَرَبَها في وَجْهِها ؟!

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ وقتى الاغى را ديد كه صورتش را داغ نهاده اند ـ فرمود : مگر نشنيده ايد كه من لعنت كرده ام آن كسى را كه صورت حيوان را داغ بنهد، يا بر صورت آن تازيانه زند؟

 

 

 

 

 

16

رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله :غُفِرَ لامْرأةٍ مُومِسَةٍ مرَّتْ بكلبٍ على رأسِ رَكِيٍّ يَلْهَثُ كادَ يَقْتُلُهُ العَطَشُ ، فنَزَعَتْ خُفَّها فأوْثَقَتْهُ بخِمارِها فنَزَعَتْ لَهُ مِن الماءِ ، فغُفِرَ لَها بذلكَ .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : زنى بد كاره سگى را ديد كه بر سر چاهى له له مى زند و كم مانده است از تشنگى بميرد . او كفش خود را در آورد و آن را به روسرى خود بست و به وسيله آن از چاه آب كشيد [و به آن حيوان داد] ؛ و به سبب اين كار آمرزيده شد.

 

 

17

عنه صلى الله عليه و آله :رأيتُ في النّارِ صاحِبةَ الهِرّةِ تَنْهَشُها مُقْبِلَةً و مُدْبِرَةً ، كانتْ أوثَقَتْها فلَم تكُنْ تُطعِمُها و لَم تُرْسِلْها تأكُلُ مِن خِشاشِ الأرضِ .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : در دوزخ زنى را ديدم كه گربه اش از هر طرف او را گاز مى گرفت ؛ علّتش اين بود كه [در دنيا ]آن حيوان را بسته بود و نه غذايش مى داد و نه آزادش مى كرد كه خودش حيوانى را شكار كند .

 

 

18

الترغيب و الترهيب عن ابن عبّاس :مَرَّ رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله على رَجُلٍ واضِعٍ رِجلَهُ على صَفحَةِ شاةٍ و هُو يُحِدُّ شَفرَتَهُ ، و هي تَلحَظُ إلَيهِ بِبَصَرِها ، قالَ : أ فلا قَبلَ هذا ؟ أ وَ تُريدُ أن تُميتَها مَوتَتَينِ ؟ !

الترغيب و الترهيب ـ به نقل از ابن عبّاس : رسول خدا صلى الله عليه و آله مردى را ديد كه پايش را روى سينه گوسفندى گذاشته و مشغول تيز كردن كارد خود است و گوسفند به او خيره شده است. فرمود: نمى توانستى قبلاً كاردت را تيز كنى؟ نكند مى خواهى جان اين حيوان را دوبار بستانى؟!

 

 

19

الكافي عن عبداللّه بن سنان عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :سَأَلتُهُ عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : « وَمَن دَخَلَهُ كَانَ ءَامِنًا » ، البَيتَ عَنى أمِ الحَرَمَ ؟ قالَ : مَن دَخَلَ الحَرَمَ مِنَ النّاسِ مُستَجيرا بِهِ فَهُوَ آمِنٌ مِن سَخَطِ اللّهِ ، ومَن دَخَلَهُ مِنَ الوَحشِ وَالطَّيرِ كانَ آمِنا مِن أن يُهاجَ أو يُؤذى حَتّى يَخرُجَ مِنَ الحَرَمِ .

الكافى ـ به نقل از عبد اللّه بن سنان ـ : از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جل : «و هر كه بدان وارد شود ، در امان است» پرسيدم كه: آيا مقصود ، خانه [ى كعبه ]است يا حرم؟ فرمود : «هر انسانى كه به حرمْ وارد شود و به آن پناهنده گردد ، از خشم خدا در امان است ، و هر حيوان وحشى و پرنده اى كه به آن وارد شود ، در امان است و نبايد آن را رَم داد يا اذيّت كرد تا از حرم ، خارج شود» .

 

 

20

الإمامُ الصّادقُ عليه السلام :أرْبَعٌ مَن أتى بواحِدَةٍ مِنهُنَّ دَخلَ الجَنّةَ: مَن سَقى هامَةً ظامِئةً ، أو أشْبَعَ كَبِدا جائِعةً ، أو كَسا جِلْدَةً عارِيَةً ، أو أعْتَقَ رَقَبةً عانِيَةً .

امام صادق عليه السلام : چهار كار است كه هر كس يكى از آنها را انجام دهد وارد بهشت مى شود: هر كس حيوان تشنه اى را آب دهد، يا شكم گرسنه اى را سير كند، يا بدن برهنه اى را بپوشاند، يا برده اسيرى را آزاد كند.

 

 

21

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : هان! لعنت خدا و فرشتگان و مردم، همگى، بر كسى باد كه چيزى از حق مرا پايمال كند ......... و بر كسى كه باحيوان نزديكى كند...........

 

 

22

عنه صلى الله عليه و آله :البَرَكَةُ في ثَلاثَةٍ : المَرأَةِ ، وَالدّارِ ، وَالفَرَسِ .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : بركت، در سه چيز است : زن، خانه و اسب.

 

 

23

عنه صلى الله عليه و آله :الخَيلُ مَعقودٌ في نَواصيهَا الخَيرُ إلى يَومِ القِيامَةِ .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : در پيشانى اسب ها تا روز قيامت، خير ، گِرِه خورده است.

 

 

24

عنه صلى الله عليه و آله :الإِبِلُ عِزٌّ لِأَهلِها ، وَالغَنَمُ بَرَكَةٌ ، وَالخَيرُ مَعقودٌ في نَواصِي الخَيلِ إلى يَومِ القِيامَةِ .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : شتر براى صاحبش عزّت است ، و گوسفند ، بركت است، و خير در پيشانىِ اسب ها بسته شده است، تا روز قيامت.

 

 

25

عنه صلى الله عليه و آله :أحَبُّ اللَّهوِ إلَى اللّهِ تَعالى إجراءُ الخَيلِ وَالرَّميُ .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : دوست داشتنى ترين تفريح نزد خداوند متعال ، اسب سوارى و تيراندازى است .

 

26

عنه صلى الله عليه و آله :ما مِن نَبيٍّ إلّا وقد رَعَى الغَنَمَ .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : هيچ پيامبرى نيست ، مگر اين كه گوسفند چرانيده است .

 

 

27

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الشّاةُ فِي الدّارِ بَرَكَةٌ ، والدَّجاجُ فِي الدّارِ بَرَكَةٌ .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : گوسفند در خانه، بركت است. مرغ در خانه، بركت است.

 

 

 

28

اُسد الغابة عن شيبة بن عبد الرحمان السلميّ :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آلهيُسَمِّي الشّاةَ بَرَكَةً.

اُسد الغابة ـ به نقل از شيبة بن عبد الرحمان سلمى ـ : پيامبر خدا ، گوسفند را بركت مى ناميد.

 

 

29

الإمام الصادق عليه السلام :كانَ عَلِيٌّ عليه السلام يَكرَهُ إدمانَ اللَّحمِ ويَقولُ : إنَّ لَهُ ضَراوَةً كَضَراوَةِ الخَمرِ .

امام صادق عليه السلام : على عليه السلام عادت به خوردن گوشت را بد مى شمرْد و مى فرمود : «آن را اعتيادى همچون اعتياد به شراب است» .

 

  

30

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن سَرَّهُ أن يُخَلِّصَ نَفسَهُ مِن إبليسَ فَليُذِب لَحمَهُ وشَحمَهُ بِقِلَّةِ الطَّعامِ ؛ فَإِنَّ مِن قِلَّةِ الطَّعامِ حُضورَ المَلائِكَةِ ، وَكَثرةَ التَّفَكُّرِ فيما عِندَ اللّهِ عز و جل .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : هر كه دوست دارد خويشتن را از ابليس برهاند ، بايد با كم خوردن ، گوشت و چربى خود را آب كند ؛ زيرا يكى از نتايج كم خوردن ، حاضر شدن فرشتگان [در نزد شخص] است و بسيار انديشيدن در آنچه نزد خداوند عز و جل است .

 

 

 

31

عنه صلى الله عليه و آله :لَحمُ البَقَرِ داءٌ ولَبَنُها دَواءٌ ،.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : گوشت گاو ، درد است و شيرش ، درمان

 

 

 

32

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الإِبِلُ عِزٌّ لِأَهلِها .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : شتر، براى صاحبش مايه عزّت است.

 

 

33

رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله :مَن غَرَسَ غَرسا فَأثمَرَ ، أعطاهُ اللّهُ مِنَ الأجرِ قَدرَ ما يَخرُجُ مِن الثَمَرَةِ .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : هركه درختى بنشاند و آن درخت به بار نشيند ، خداوند به اندازه اى كه آن درخت ميوه دهد ، او را پاداش عطا فرمايد .

 

 

 

34

مسند ابن حنبل عن عمّ أبي رافع بن عمرو الغفاري :كُنتُ وأنا غُلامٌ أرمي نَخلاً لِلأَنصارِ، فَأتَى النَّبيُ صلى الله عليه و آلهفَقيلَ : إنَّ هاهُنا غُلاما يَرمي نَخلَنا! فَاُتِيَ بي إلَى النَّبِيِ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ : يا غُلامُ! لِمَ تَرمِي النَّخلَ؟ قالَ : قُلتُ : آكُلُ. قالَ : فَلا تَرمِ النَّخلَ وكُل ما يَسقُطُ في أسافِلِها. ثُمَّ مَسَحَ رَأسي وقالَ : اللّهُمَّ أشبِع بَطنَهُ.

مسند ابن حنبل ـ به نقل از عموى ابو رافع بن عمرو غفارى ـ : من كودك بودم كه به درخت خرماى انصار ، سنگ پرتاب مى كردم . پيامبر صلى الله عليه و آله كه آمد، به ايشان گفته شد : اين جا كودكى است كه به درخت خرماى ما سنگ مى زند . مرا نزد پيامبر صلى الله عليه و آلهبردند و ايشان فرمود : «اى پسر! چرا به درخت خرما سنگ مى اندازى ؟» . گفتم : [از آن ]مى خورم . فرمود : «به درخت ، سنگ نينداز و هر چه پايين آن ريخت ، بخور» . سپس [با مهربانى] دست بر سر من كشيد [برايم دعا كرد ]و فرمود : «خداوندا! شكم او را سيرگردان» .

 

 

35

عنه عليه السلام :مَكروهٌ قَطعُ النَّخلِ .

امام صادق عليه السلام : قطع درخت خرما ، ناپسند است .

 

 

36

الإمام الباقر عليه السلام :حَرَّمَ اللّهُ حَرَمَهُ أن يُختَلى خَلاهُ ، أو يُعضَدَ شَجَرُهُ إلاَّ الإِذخِرَ ، أو يُصادَ طَيرُهُ .

امام باقر عليه السلام : خداوند حرام ساخته كه گياه حرمش چيده يا درخت آن قطع شود ـ مگر گياه اِذخرـ يا پرنده آن صيد گردد.

 

 

37

سنن أبي داوود :لَعَنَ رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مَن قَطَعَ السِّدْرَ .

سنن أبى داوود : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، كسى را كه درخت سدر را قطع كند، لعنت كرد.

 

 

 

38

عنه صلى الله عليه و آله :عَلَيكُم بِهذِهِ الشَّجَرَةِ المُبارَكَةِ زَيتِ الزَّيتونِ فَتَداوَوا بِهِ ؛ فَإِنَّهُ مَصَحَّةٌ مِنَ الباسورِ .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : بر شما باد اين درخت مبارك ، زيتون ! با روغن آن، مداوا كنيد؛ چرا كه درمانِ بواسير

است.

 

 

40

عنه عليه السلام :الكيمِياءُ الأَكبَرُ الزِّراعَةُ .

امام صادق عليه السلام : كيمياى برتر ، كشاورزى است .

 

 

41

الإمام الصادق عليه السلام :كُلُوا الرُّمّانَ بِشَحمِهِ ، فَإِنَّهُ يَدبِغُ المِعدَةَ ويَزيدُ فِي الذِّهنِ .

امام صادق عليه السلام : انار را با لايه نازكش بخوريد؛ زيرا معده را پاكسازى مى كند و بر ذهن مى افزايد .

 

 

42

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :كُلُوا التُّفّاحَ عَلَى الرِّيقِ ؛ فَإِنَّهُ نَضوحُ المَعِدَةِ .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : سيب را ناشتا بخوريد ؛ چرا كه تميزكننده معده است .

 

 

 

43

الإمام الرضا عليه السلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ يُعجِبُهُ النَّظَرُ إلَى الاُترُجِّ الأَخضَرِ وَالتُّفّاحِ الأَحمَرِ .

امام رضا عليه السلام : پيامبر خدا به نگريستن به تُرُنج سبز و سيب سرخ ، علاقه داشت .

 

 

44

الإمامُ الصّادقُ عليه السلام :شَكا نَبيٌّ مِن الأنبياءِ إلى اللّهِ الغَمَّ ، فأمَرهُ بأكْلِ العِنَبِ .

امام صادق عليه السلام : يكى از پيامبران از غم و اندوه به درگاه خداوند شِكوه كرد ؛ خداوند به او دستور داد انگور تناول كند 

 

 

45

الإمام عليّ عليه السلام :كُلُوا التَّمرَ ؛ فَإِنَّ فيهِ شِفاءً مِنَ الأَدواءِ .

امام على عليه السلام : خرما بخوريد ؛ چرا كه شفاى دردها در آن است .

 

 

46

الإمام الرضا عليه السلام :فَضلُ خُبزِ الشَّعيرِ عَلَى البُرِّ كَفَضلِنا عَلَى النّاسِ ، وما مِن نَبِيٍ إلاّ وقَد دَعا لاِكِلِ الشَّعيرِ وبارَكَ عَلَيهِ ، وما دَخَلَ جَوفا إلاّ وأخرَجَ كُلَّ داءٍ فيهِ. وهُوَ قوتُ الأَنبِياءِ وطَعامُ الأَبرارِ ، أبَى اللّهُ تَعالى أن يَجعَلَ قوتَ أنبِيائِهِ إلاّ شَعيرا .

امام رضا عليه السلام : برترى نان جو بر نان گندم، مانند برترى ما بر مردم است. هيچ پيامبرى نيست، مگر آن كه براى خورنده [نانِ] جو دعا كرده و برايش بركت خواسته است . آن، وارد هيچ شكمى نمى شود، مگر اين كه هر دردى را كه در آن است، بيرون مى كند. [ نان] جو ، قوتِ پيامبران و خوراك نيكان است. خدا نخواسته است كه جز جو را قوتِ پيامبرانش قرار دهد.

 

 

47

 

الإمام عليّ عليه السلام :حَسوُ اللَّبَنِ شِفاءٌ مِن كُلِّ داءٍ إلاَّ المَوتَ .

امام على عليه السلام : نوشيدن شير ، شفايى براى هر درد است ، مگر مرگ .

 

48

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ التُّرابَ رَبيعُ الصِّبيانِ.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : همانا خاك ، تفريحگاه كودكان است .

 

 

49

عنه صلى الله عليه و آله :لا تُحرِقُوا النَّخلَ ولا تُغرِقوهُ بِالماءِ ، ولا تَقطَعوا شَجَرَةً مُثمِرَةً ، ولا تُحرِقوا زَرعا .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : درختان خرما را نسوزانيد و آنها را در آب ، غرق نكنيد و هيچ درخت ميوه اى را قطع ننماييد و زراعتى را به آتش نكشيد .

 

 

50

رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله :في الوَضُوءِ إسرافٌ ، و في كُلِّ شَيءٍ إسرافٌ .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : در شستشو [نيز ]اسراف هست ، در هر چيزى اسراف وجود دارد .

 

 

51

عنه عليه السلام :القَصدُ مَثراةٌ ، وَالسَّرَفُ مَتواةٌ .

امام على عليه السلام : ميانه روى ، افزايش دهنده است و اسراف، نابودكننده.

 

 

انتخاب و گردآوري:ابوالقاسم كريمي(فرزندزمين)

30ارديبهشت1396


كتاب پي دي اف/گرد آوري ابيات ناب از اشعار حافظ/ابوالقاسم كريمي

براي دانلود يكي از  لينك هاي زير را كليك كنيد

 

 

 

 پرشين گيگ

http://cdn.persiangig.com/preview/YJqvjv6pwv/گرد_آوري_ابيات_ناب_از_اشعار_حافظ

گوگل درايو

https://drive.google.com/file/d/1EM-j-069ZT0Fe8ZE_YaAFfIZz5Xew0w8/view?usp=sharing


كتاب پي دي اف/گرد آوري ابيات ناب از اشعار حافظ/ابوالقاسم كريمي

براي دانلود يكي از  لينك هاي زير را كليك كنيد

 

 پرشين گيگ

http://cdn.persiangig.com/preview/YJqvjv6pwv/گرد_آوري_ابيات_ناب_از_اشعار_حافظ

گوگل درايو

https://drive.google.com/file/d/1EM-j-069ZT0Fe8ZE_YaAFfIZz5Xew0w8/view?usp=sharing

آپلود فايل

http://s8.picofile.com/d/8349505668/7bee6c30-91f1-4c7c-aad8-21b055ac9da9/%DA%AF%D8%B1%D8%AF_%D8%A2%D9%88%D8%B1%DB%8C_%D8%A7%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA_%D9%86%D8%A7%D8%A8_%D8%A7%D8%B2_%D8%A7%D8%B4%D8%B9%D8%A7%D8%B1_%D8%AD%D8%A7%D9%81%D8%B8.pdf

 


داستان انگيزشي

مردي چهار پسر داشت. آنها را به ترتيب به سراغ درخت گلابي اي فرستاد كه در فاصله اي دور از خانه شان روييده بود؛ پسر اول در زمستان، دومي در بهار، سومي در تابستان و پسر چهارم در پاييز به كنار درخت رفتند. سپس پدر همه را فراخواند و از آنها خواست كه بر اساس آنچه ديده بودند درخت را توصيف كنند. پسر اول گفت: «درخت زشتي بود، خميده و در هم پيچيده.» پسر دوم گفت: «نه، درختي پوشيده از جوانه بود و پر از اميد شكفتن.» پسر سوم گفت: «نه، درختي بود سرشار از شكوفه هاي زيبا و عطرآگين و باشكوهترين صحنه اي بود كه تابه امروز ديده ام.» پسر چهارم گفت: نه، درخت بالغي بود پربار از ميوه ها و پر از زندگي و زايش.» مرد لبخندي زد و گفت: «همه شما درست گفتيد، اما هر يك از شما فقط يك فصل از زندگي درخت را ديده ايد. شما نميتوانيد درباره يك درخت يا يك انسان براساس يك فصل قضاوت كنيد. لذت، شوق و عشقي كه از زندگيشان بر مي آيد فقط در انتها نمايان مي شود، وقتي همه فصلها آمده و رفته باشند.» اگر در زمستان تسليم شويد، اميد شكوفايي بهار، زيبايي تابستان و باروري پاييز را از كف داده ايد. مبادا بگذاري درد و رنج يك فصل زيبايي و شادي تمام فصلهاي ديگر را نابود كند. زندگي را فقط با فصلهاي دشوارش نبين. در راههاي سخت پايداري كن. لحظه هاي بهتر بالاخره از راه ميرسند!

داستان انگيزشي

مردي تخم عقابي پيدا كرد و آن را در لانه مرغي گذاشت. عقاب با بقيه جوجه ها از تخم بيرون آمد و با آن‌ها بزرگ شد. در تمام زندگيش، او همان كارهايي را انجام داد كه مرغ ها مي كردند، براي پيدا كردن كرم ها و حشرات زمين را مي كند و قدقد مي كرد و گاهي با دست و پا زدن بسيار ، كمي در هوا پرواز مي‌كرد. سال ها گذشت و عقاب خيلي پير شد. روزي پرنده باعظمتي را بالاي سرش بر فراز آسمان ابري ديد. او با شكوه تمام، با يك حركت جزئي بالهاي طلاييش برخلاف جريان شديد باد پرواز مي كرد. عقاب پير بهت زده نگاهش كرد و پرسيد: «اين كيست؟» مرغي پاسخ داد: «اين يك عقاب است، سلطان پرندگان! او متعلق به آسمان است و ما زميني هستيم.» عقاب مثل يك مرغ زندگي كرد و مثل يك مرغ مرد زيرا فكر مي كرد يك مرغ است.

داستان انگيزشي

شيوانا از راهي مي گذشت. پسر جواني را ديد با قيافه اي خاك آلوده و افسرده كه آهسته قدم برمي داشت و گه گاه رو به آسمان مي كرد و آه مي كشيد. شيوانا كنار جوان آمد و از او پرسيد: «غمگين بودن حالت خوبي نيست. چرا اين حالت را برگزيده اي؟» پسر جوان لبخند تلخي زد و گفت: «دلباخته دختري خوب و پسنديده شده ام. او هم به من دل بسته است اما هم پدر من و هم پدر آن دختر از هم زياد خوششان نمي آيد. امروز من دل به دريا زدم و در مقابل پدر خودم و پدر او با صداي بلند فرياد زدم كه يا بايد با ازدواج من با دختر مورد علاقه ام موافقت كنند يا اينكه من خودم را خواهم كشت!» شيوانا لبخندي زد و گفت: «و آنها هم يكصدا گفتند كه با گزينه دوم موافقت كردند و گفتند برو خودت را بكش چون با ازدواج شما دو نفر موافقت نمي كنند!؟ درست است؟» پسر آهي كشيد و گفت: «بله! الآن مانده ام چه كنم. از طرفي زير حرفم نمي توانم بزنم و از طرف ديگر هم مي دانم كه خودكشي گناه است و فايده اي هم ندارد. اشتباه كارم كجا بود!؟» شيوانا دستي بر شانه هاي جوان زد و گفت: «اشتباه تو در جمله اي بود  كه گفتي! وقتي انسان چيزي را از اعماق وجودش مي خواهد ديگر مقابل اين خواسته گزينه جايگزين و انتخاب ديگري مطرح نمي كند. او فقط يك انتخاب را مي خواهد و هرگز هم از اين انتخاب خود كوتاه نمي آيد. تو بايد مي گفتي يا با ازدواج من با اين دختر موافقت كنيد و يا باز هم بايد با اين ازدواج موافق باشيد.» شيوانا اين بار محكم بر شانه جوان كوبيد و گفت: «هميشه در زندگي وقتي چيزي را طلب مي كني ديگر به سراغ «شايد و اگر و اما» نرو. هر وقت كه در خواسته تو ترديدي ايجاد مي شود و تو اين ترديد را با آوردن عبارت «يا اين يا آن» بيان مي كني، مخاطبين تو مي فهمند كه چيزي كه مي خواهي قابل معامله است و اگر برآوردن قسمت اول درخواست تو  سخت و مشكل باشد، بلافاصله به سراغ قسمت دوم آن مي روند و تو هرگز نبايد روي بعضي از خواسته هاي خود امكان معامله فراهم كني! ياد بگير كه روي بعضي از آرزوهايت از عبارت «يا اين يا باز هم اين» استفاده كني. مطمئن باش محبوب تو هم وقتي اين جمله را مي شنيد بيشتر از جمله اي كه گفتي خوشحال و مصمم مي شد.»

داستان انگيزشي

كفش هايش انگشت نما شده بود و جيبش خالي. يك روز دل انگيز بهاري از كنار مغازه اي مي گذشت. مأيوسانه به كفشها نگاه مي كرد و غصه نداشتن بر همه وجودش چنگ انداخته بود. ناگاه جواني كنارش ايستاد، سلام كرد و با خنده گفت: «چه روز قشنگي!» مرد به خود آمد، نگاهي به جوان انداخت و از تعجب دهانش باز ماند! جوان خوش سيما و خنده بر لب، پا نداشت، پاهايش از زانو قطع بود! مرد هاج و واج، پاسخ سلامش را داد. سر شرمندگي پايين آورد و عرق كرده دور شد. لحظاتي بعد، عقل گريبانش را گرفته بود و بر او نهيب مي زد كه: «غصه مي خوردي كه كفش نداري و از زندگي دلگير بودي. ديدي آن جوانمرد را كه پا نداشت. اما خوشحال بود و از زندگي خشنود.» به خانه كه رسيد از رضايت لبريز بود.

داستان انگيزشي

مرد آهنگري سكته مغزي كرده بود و به واسطه آن بخش سمت راست بدنش فلج شده بود. او چون خانه نشين شده بود. دائم گريه مي كرد و هر وقت كسي احوالش را مي پرسيد بلافاصله بغضش مي تركيد و زار زار در احوال خود مي گريست. سرانجام خانواده مرد دست به دامان شيوانا شدند و از او خواستند تا مرد آهنگر را دلداري دهد و با او صحبت كند. شيوانا به خانه مرد رفت و كنار بسترش نشست و احوالش را پرسيد. طبق معمول مرد آهنگر شروع به گريه نمود. شيوانا بي اعتنا به گريه مرد شروع به نقل داستاني كرد. او گفت: «روزي يكي از فرماندهان شجاع ارتش امپراتور براي جنگ با دشمن به جبهه نبرد رفت و همان روز اول در اثر اصابت شمشير دست راستش را از دست داد. فرمانده امپراتور را به درمانگاه بردند و زخمش را با آتش سوزاندند تا عفونت نكند. يك ماه بعد او از بستر برخاست و دوباره به جبهه رفت. چند روز بعد در اثر اصابت تيري پاي راستش از كار افتاد. اما او تسليم نشد و سربازانش را مجبور كرد كه سوار بر گاري او را به خط مقدم جنگ ببرند و در همان خط اول نبرد با بدن نيمه كاره اش كل عمليات را راهبري كرد تا ارتش را به پيروزي رساند.» شيوانا سپس ساكت شد و دوباره رو به آهنگر كرد و به او گفت: «خوب دوباره از تو مي پرسم حالت چطور است!؟» اينبار آهنگر بدون اينكه گريه و زاري كند با لبخند سري تكان داد و گفت: «حق با شماست! من بدنم نيستم! پس خوبم!» و آنگاه به پسرش گفت كه گاري را آماده كند چون مي خواهد با همان وضع نيمه فلج به مغازه آهنگري اش برود.